مقاله در مورد اخلاق اجتماعی با word دارای 103 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله در مورد اخلاق اجتماعی با word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد اخلاق اجتماعی با word،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
اخلاق اجتماعی 1
اخلاق
اخلاق و زندگی اجتماعی
در مبحث اخلاق اجتماعی , نخستین پرسش درباره ارزش خود زندگی اجتماعی است. آیا اجتماعی زیستن , از دیدگاه اسلام , بار ارزشی دارد تا در محدوده اخلاق قرار گیرد و آیا می توان زندگی کردن به صورت جمعی را هم , جزء اخلاق اجتماعی بر
درپاسخ باید گفت که قضاوت درباره این موضوع به این بستگی دارد که اجتماعی زیستن را یک فعل اختیاری برای انسان تلقی کنیم یا این که آن را جبری و غیر اختیاری بدانیم . اگر اجتماعی زیستن در اختیار انسان باشد , یعنی اگر بخواهد , بتواند زندگی اجتماعی داشته باشد و اگر نخواهد , بتواند از جامعه کناره گیری کند , در این صورت , خود زندگی جمعی نیز یک موضوع اخلاقی خواهد بود و اگر زندگی اجتماعی , جبری است و هیچ کس قادر نیست به طور انفرادی و منعزل از جمع زندگی کند , در این صورت , موضوع زندگی جمعی , خارج از محدوده و موضوع اخلاق خواهد بود ؛ زیرا همان طور که گفتیم , ارزش های اخلاقی – چه مثبت و چه منفی – مربوط به افعال اختیاری است .
بنابراین , در ضمن پاسخ گویی به پرسش فوق , سوال دیگری طرح می شود که پاسخ به آن به حوزه اخلاق مربوط نمی شود , بلکه در محدوده علوم دیگری قابل طرح و بررسی خواهد بود و آن ,این که آیا انسان در زندگی اجتماعی خود , مجبور است یا مختار ؟ ما این سوال رادر بحث های مربوط به جامعه مطرح خواهیم کرد ؛ ولی در این جا نیز ناچاریم به عنوان مقدمه ورود در بحث اخلاق , به آن اشاره کنیم .
برخی از اندیشمندان غربی معتقد بوده اند که اجتماعی زیستن , یک امر جبری است و دیدگاه های مختلفی از این دست , در علوم اجتماعی به چشم می خورد که زندگی اجتماعی را برای انسان یک ضرورت طبیعی بر می شمارد . بعضی از این هم فراتر رفته و
گفته اند : فرد, در ضمن جامعه , هیچ اصالتی از خود ندارد , بلکه به منزله سلولی است در
اخلاق اجتماعی 2
بدنه اجتماع که حیات و هویت و شخصیتش به آن بستگی داردو یا گفته اند : وجود فرد , هم چون برگی است در میان انبوه برگ ها , شاخه ها و سایر اندام های درخت و در ضمن تشبیهاتی از این دست , خواسته اند این وابستگی را نمایش دهند و فرد را تابع محض جامعه و عاری از هر گونه استقلال , و جامعه را دارای اصالت و وجود حقیقی معرفی کنند.
طرفداران این نظریه , از نظر مبالغه در اصالت دادن به جامعه ,افکار متفاوتی دارند و مکتب های جامعه شناسی نیز از این نظر , اختلاف هایی دارند , اما کم بیش کسانی که دیدگاه اصالت جمع را مطرح کرده اند , گرایش به این دارند که هویت فرد , در ضمن جامعه تحقق می یابد و وجودش تابعی از وجود جمع است . نهایت چیزی که بعضی از طرفداران این نظریه پذیرفته اند این است که فرد در درون جامعه می تواند نوعی استقلال محدود داشته باشد در این حد که خودش را از جامعه جدا کرده , بصورت عضومرده ای درآورد ؛ مثل برگی که از درخت جدا شود یا عضویکه از پیکر انسان بریده می شود و طبعاً , پس از جدایی , تنها در مدتی کوتاه به حیات ظاهری خود ادامه دهد و به سرعت فاسد می شود و از بین می رود . فرد هم نسبت به جامعه , همین حکم را دارد . وقتی از آن جدا شد , به منزله موجود مرده ای است که در مدت کوتاهی , از هستی انسانی ساقط می شود و اگر زنده بماند , زندگی او بیش از یک زندگی حیوانی نخواهد بود .
آنچه را که در بالا توضیح دادیم , دیدگاه طرفداران اصالت جامعه , به معنای فلسفی آن است وطبعاً دیدگاهی بسیار افراطی است و با موازین و مبانی بینش اسلامی , هم خونی و سازگا
ری ندارد .
حال اگر کسی وجود فرد را دقیقاً مثل سلولی از یک پیکره زنده یا برگی از یک درخت تفسیر کند , معنایش این است که زندگی اجتماعی , برای فرد , یک ضرورت طبیعی است و غیر از این , راهی برای زندگی ندارد و نتیجه اش این است که در حوزه
اخلاق قرار نمی گیرد و نمی توان گفت که باید در جامعه باشد یا نباشد , زیرا انسان از این
جهت که انسان است , اگر بخواهد زنده بماند و زندگی کند باید در ظرف جامعه باشد .
اخلاق اجتماعی 3
در این جا آن را به عنوان یک اصل موضوع تلقی می کنیم که زندگی اجتماعی ,کم و بیش , برای فرد , اختیاری است نه جبری , و هرفرد , موجود مستقلی اسست که روح مستقل دارد , اراده , فکر و شناخت دارد و قادر است مسیرهای مختلفی را برای خود در زندگی انتخاب کند . می تواند زندگی خودش را با زندگی افراد پیوند دهد و می تواند این پیوند را قطع کند.
وجود فرد , ارتباطی ارگانیک با وجود جامعه ندارد و به منزله سلولی از پیکر جامعه یا برگی از درخت نیست که قابل تفکیک از آن نباشد وجدا شدن از جامعه به نیستی او بینجامد , بلکه موجودی مختار است , زندگی مستقلی دارد و به اختیار خود می تواند به صورت جمعی یا فردی زندگی کند و به اندازه ای که انسان , درامر زندگی جمعی اختیار دارد , می تواند در حوره علم اخلاق مورد بحث واقع شود .
بنابراین , ما می توانیم درآغاز ورود در بحث اخلاق اجتماعی , این مسئله را بررسی کنیم که آیا زندگی اجتماعی , از جهت اخلاق , چه ارزشی دارد ؟خوب است یا بد ؟ هم چنین درباره کمیت و کیفیت زندگی جمعی و این که چگونه وبا چه کسانی باید معاشرت و پیوند داشت یا پیوند را برید ؟ این ها تا حدودی در اختیار انسان و در محدوده اخلاق است , هر چند که اختیار انسان , در این موارد , یک سان نیست ؛ مثلاًما در نفس کشیدن خودمان هم اختیار داریم , ولی اختیار ما در نفس کشیدن , مثل اختیاری که در حرکت دستمان داریم نیست . دستمان را هر طوری که دلمان بخواهد حرکت می دهیم ؛ اما نفس را تا حدی می توانیم حبس کنیم و بعد به جایی می رسد که دیگر توان حبس کردن نفس را از کف می دهیم .
آری , نفس کشیدن تا حدی , هر چند ضعیف در اختیار ماست و مثل حرکت قلب نیست که انسان های متعارف , هیچ گونه اختیاری در آن ندارند و به همان اندازه که اختیاری است , می تواند دارای حکم اخلاقی هم باشد ؛ یعنی مثلاً اگر کسی بتواند نفس خودش را حبس کند تا بمیرد , این کار خودکشی تلقی می شود و از نظر اخلاقی حرام است . این توضیحی بود برای این که می گوییم : اختیاری بودن کارها متفاوت است ,پس
اخلاق اجتماعی 4
اخلاقی بودن آنها هم متفاوت خواهد بود و کارهای اختیاری , تا اندازه ای که در اختیار انسان هستند , مورد بحث اخلاقی قرار می گیرند .
زندگی اجتماعی هم تا حدودی اختیاری انسان است و در همان حد اختیاری است , اخلاقی نیز هست . ممکن است کسی تصمیم بگیرد در گوشه ای دور از دیگران , در غاری یا جنگلی , تنها زندگی کند , با کسی معاشرت نکند و سخنی نگوید , از کسی چیزی نگیردو به کسی چیزی ندهد , از علف بیابان و میوه جنگل بخورد , به شکلی خود بسنده , خودش را از سرما و گرما حفظ کند و برای مدتی به زندگی فردی خود ادامه دهد. آری , این گونه زندگی دور از جامعه هم برای فرد
ممکن است . وجود ما تکویناً با وجود افراد دیگر جوش نخورده است به شکلی که از زندگی دیگران انفکاک ناپذیر باشد .
اخلاق اجتماعی 5
ارزش زندگی اجتماعی
در سومین پرسش که مطرح می شود , می گوییم : آیا اجتماعی زیستن , چه ارزشی دارد ؟ و متقابلاً کناره گیری از اجتماع و رهبانیت از نظر اخلاق اسلامی حکمش چیست ؟
برای پاسخ به این پرسش باید اجتماعی زیستن و کناره گیری از جامعه یا رهبانیت را تحلیل کنیم . چه عواملی موجب گرایش انسان به جامعه می شود و چه عواملی انسان را به گوشه گیری و انزوا وادار می کند ؟
اجتماعی زیستن و تقویت پیوندهای اجتماعی یا اعتزال و انزوا , هیچ کدام ارزش ذاتی ندارند , بلکه ارزش خود را از عوامل و ریشه های دیگری می گیرند . از این رو , ما برای تعیین و تحدید ارزش هر کدام ناگزیر از بررسی علل و عوامل هر یک از آن دو خواهیم
بود . عواملی را که گرایش به زندگی اجتماعی را در انسان برمی انگیزند , می توان به چند دسته تقسیم کرد :
• دسته اول , عوامل غریزی اند ؛ مانند غریزه جنسی . هر فردی از آنجا که تکویناً تمایل به جنس مخالف دارد , خواه و ناخواه , به او نزدیک می شود , با او معاشرت و مباشرت می کند و زندگی اش را با زندگی او پیوند می دهد .
البته زندگی خانوادگی با زندگی اجتماعی به یک معنا , دو اصطلاح متفاوتند ؛ ولی در یک مفهوم وسیع تر , زندگی خانوادگی در واقع خود شکلی از زندگی اجتماعی است ؛ بلکه هسته های اولیه و ریشه واساس زندگی اجتماعی را – چنان که بعضی از نظریات جامعه شناسی که تا حدود زیادی مورد تایید قرآن کریم است , اظهار داشته اند – خانواده تشکیل می دهد .
البته هیچ یک از سطوح زندگی اجتماعی و جریانات و مقاطع تاریخی , تک عاملی نیستند , بلکه پیوسته , عوامل مختلفی در ایجاد آن ها نقش دارند , ولی این فرض غلطی نیست که گفته شود : دو فرد , زندگی مشترکشان را بر
اساس غریزه جنسی بنا بگذارند و غریزه جنسی , عامل زندگی جمعی آن دو با شد .
اخلاق اجتماعی 6
• دسته دوم , عومال عاطفی اند که موجب گرایش به اجتماع و پیوند دادن زندگی یک فرد با افراد دیگر می شوند . در بحث عواطف گفتیم که انسان به طور طبیعی میل دارد که به انسان های دیگر نزدیک شود و با آنها انس بگیرد و مخصوصاً عواطف خانوادگی , موجب بقا و دوام زندگی خانوادگی می شود .
• دسته سوم , عوامل عقلی اند که از عوامل دیگر وسیع تر و جنبه اختیاری آنها بیشتر است .
انسان با عقل خود درک می کند که به تنهایی قادر به تامین نیازمندی های زندگی خویش نیست . هم در تامین نیازهای مادی مثل لباس , مسکن و غذا احتیاج به همکاری دیگران دارد و هم در تامین نیازهای معنوی . تکامل معنوی و تامین نیازمندی های مادی انسان در گرو زندگی اجتماعی است و اگر جامعه نباشد , علاوه بر لنگ ماندن زندگی مادی فرد , تعلیم و تربیتی هم وجود ندارد و رشد معنوی و اخلاقی هم تحقق نمی یابد و از این جا است که عقل به لزوم معاشرت با دیگران , پیوند دادن زندگی به زندگی دیگران و تعاون و همکاری با آنان در رفع مشکلات زندگی حکم می کند .
عوامل نام برده , مهم ترین عواملی است که انسان را به انتخاب زندگی جمعی وادار می کند , اما نقش این عوامل , در همه افراد یکسان نیست . کسانی هستند که زندگی جمعی را تنها برای
تامین نیازهای مادی خود می خواهند و توجهی به معنویات ندارند و برخی دیگر , اصالتاً توجه به معنویات دارند وبرای تامین نیازهای معنوی , به جامعه دل می بندند و به زندگی جمعی گرایش پیدا می کنند . اینان بیشتر در این اندیشه اند که در جامعه , از علوم , رفتار و تجربه های دیگران استفاده کنند و از آنها در راه تکامل معنوی شان بهره بگیرند , به گونه ای که اگر این عامل نبود یا این مصلحت به خطر افتد , حاضرند دست از زندگی اجتماعی بکشند یا آن را محدود کنند . برخی نیز بیشتر تحت تاثیر عوامل عاطفی اند و بعضی دیگر , نقش این عوامل در آنها ضعیف است و همچنین تاثیر عامل غریزی نیز در افراد , متفاوت است .
بنابراین , ارزیابی اجتماعی زیستن , تابع تاثیر عوامل و انگیزه هایی است که انسان را به
اخلاق اجتماعی 7
بنابراین , ارزیابی اجتماعی زیستن , تابع تاثیر عوامل و انگیزه هایی است که انسان را به زندگی اجتماعی یا کناره گیری از آن وادار می کند . پس باید نخست , تاثیر این عوامل را بررسی کرد و طبیعی است که اظهار نظر درباره این گونه مسائل , با وجود عوامل متعدد و نقش های متفاوتی که دارند , بسیار دشوار و پیچیده است . آنجا که رفتار انسان , دارای یک عمل است , کم و بیش , می توان آن را محاسبه و ارزش گذاری کرد , اما در عامل و رفتارهای پیچیده انسان , که عوامل مختلفی در ظهور آنها دست به دست هم می دهند , در هم اثر می گذارند و ارزش یکدیگر را تحکیم یا خنثی می کنند , دیگر به سادگی نمی توان ارزش آنها را بررسی و قضاوت کرد که سرانجام این گونه اجتماعی زیستن چگونه ارزشی دارد و آیا در مجموع مطلوب است یا نامطلوب ؟ بسیاری از محاسبات باید دقیق انجام بگیرد تا پاسخ درستی به پرسش بالا داده شود .
ارزش گذاری در این موارد نسبی است و در بینش اسلامی هیچ ارزش متلقی بر ای زندگی اجتماعی یاکنره گیری از جامعه نمی توان در نظر گرفت اینکه می گوئیم : ارزش گذاری در این موارد , نسبی است نه به این معنا است که تابع نظر و سلیقه افراد است , بلکه معنایش این است که ارزش آن , تابع شرایط مختلف زمانی , اوضاع گوناگون اجتماعی و انگیزه ها و عوامل دیگر است .
به بیان دیگر چون عوامل مختلفی در ارزیابی زندگی اجتماعی نقش دارند , نمی توان فرمول ثابتی برای آن ارائه داد نه اینکه صرف تغییر زمان یا موقعیت جغرافیایی یا اختلاف سلیقه ها باعث اختلاف
ارزش ها می شود , بلکه چون عوامل , شرایط و انگیزه های زندگی اجتماعی مختلفند , ارزش ها هم به تبع آنها متفاوت خواهند بود . یک دسته از عوامل و شرایط هستند که اگر جمع شوند , در هر وقت و هرجا و نسبت به هر کسی ارزش مثبت خواهند داشت و دسته دیگری دارای ارزش منفی خواهند بود .
مهمترین ارزش گذاری در مسائل اخلاقی , نیت و انگیزه انسان است . حتی یک کار کاملاً مشخص ممکن است با دو انگیزه متضاد انجام بگیرد : یک انگیزه بسیار خوب و یک انگیزه , بسیار بد . هیچ
کاری را با صرف نظر از انگیزه انجام آن نمی توان ارزش –
اخلاق اجتماعی 8
گذاری کرد . این حقیقتی است که در بسیاری از فلسفه های اخلاق , مورد غفلت قرار گرفته است .
بر اساس برداشتی که ما تاکنون داشته ایم و نیز تائید آیات و روایات , دست کم نیت و انگیزه را , که از عوامل عمده انجام کار است , نباید در ارزش گذاری رفتارهای اجتماعی , نادیده گرفت . البته عامل موثر در ارزش کار , منحصر در نیت نیست . ممکن است کسی هدف و نیتش خوب باشد , اما راه تحقق بخشیدن به آن را نداند و کار را به گونه ای انجام دهد که حتی موجب ضرر مادی و معنوی خودش یا دیگران شود . به صرف حسن نیت , به تنهایی ملاک ارزش گذاری نیست , ولی نادیده گرفتن آن نیز در ارزش گذاری کار , درست نیست و انسان را از حقیقت دور می سازد .
گاهی انسان منافع زندگی اجتماعی را در نظر می گیرد و بدون توجه به عوامل دیگر , به زندگی اجتماعی , ارزش مطلق می دهد . در رژیم گذشته , یکی از مسائلی که در جامعه ما بسیار رایج بود و قضاوت های مختلفی درباره آن می شد , معاشرت زنها با مردها بود . خوش رفتاری با همه طبقات و گروه ها ارزشی بود که از فرهنگ غرب واررد فرهنگ ما شده بود . در بین روشن فکران و غرب زده ها جاباز کرده بود که انسان باید با هر انسان دیگری گرم وخوش رفتار باشد و در این جهت , فرقی بین مرد و زن نیست . زن هم باید با هر مردی گرم بگیرد , همین طور که با زن های دیگر شوخی می کند , با مردان هم شوخی کند . به هر حال , از دید آنان این یک ارزش است که انسان ها , اعم از زن و مرد باید به همدیگر محبت و انس داشته باشند و با هم خوش باشند .
این فکر , از یک ریشه فلسفی و فرهنگ عمیق سرچشمه می گیرد و هنگامی که آن مبانی فکری وارد مغز افراد شد , این نتایج را به بار خواهد آورد و مثلاً , معشرت زن نا محرم با مرد بیگانه , ارزش خواهد بود . در این صورت , اگر مهمان بیگانه ای وارد خانه شد و همسر صاحب خانه به استقبال او نیامد و با او دست نداد و پذیرایی نکرد , رفتار او ضد ارزش تلقی می شود و خود او متهم می شود به این که آداب اجتماعی را نمی داندو
معاشرتی نیست و جامعه گریز است.
اخلاق اجتماعی 9
آری , هنگامی که این اندیشه , به عنوان یک اصل کلی و غیر قابل استثنا پذیرفته شد که همه افراد انسان , سلول های یک پیکرند و باید با یکدیگر هماهنگ باشند و باهم بجوشند و نباید از هم کناره گیری کنند , چنین اندیشه ای در عمل , این نتیجه را به بار می آورد و چنین ارزش هایی را ایجاد می کند . آنگاه , کناره گیری زنی نامحرم از مردی نامحرم , می شود ضد ارزش , و گرم گرفتن و معاشرت و خوش و بش کردن و شوخی کردن با او می شود ارزش .
بنابراین , این گونه ارزش ها خود به خود به وجود نمی آیند , بلکه زمینه های فکری دارند . وقی آن فکرها از راه کتاب های مختلف , رسانه های گروهی و آموزش و پرورش تبلیغ شد , این نتیجه را خواهد داد و این ارزش ها را ایجاد خواهد کرد و اگر کسی مقاومت کند , مرتجع است , شعور اجتماعی اش رشد نکرده , چیزی سرش نمی شود , از
فرهنگ جدید و چیزهای تازه و زیبا دور می ماند . از این دیدگاه , هرچیزی که تازه تر است , زیباتر , جالب تر و مطلوب تر است و این همان اصل فرهنگی ( نوگرائی ) است .
امروز ما نیاز به بحث درباره این گونه مطالب نداریم جو انقلاب و توجه به دین , حاکم است , ولی لازم است در یک محیط اکادمیک , این مسائل دقیقاً بررسی شود تا کسانی که ناآگاهند , به منطق اسلام و بی پایه گی گرایش ها و افکار فوق و امثال آنها پی ببرند .
این که نو بودن , یک ارزش مثبت است و کهنه بودن یک ارزش منفی یا نوگرائی و کهنه گریزی , در ذهن بیشتر مردم جهان , اعم از شرقی و غربی رسوخ کرده و علاوه ب این که موافق طبع نوپسند و هوسهای عموم مردم است , توجیهات فلسفی ویژه ای را نیز با خود همراه کرده است , به ویژه مکتب دیالکتیک که هر حرکتی را تکاملی می داند و هر چیز جدیدی را کامل تر از قدیم و مطلوب تر از آن می شمارد , این گونه نوگرائی و کهنه گریزی را یک امر ضروری تلقی می کند .
در مقابل , ما که بی پایه گی این گونه مطالب را آشکارا می دانیم , آنها را قابل بحث و نیازمند بررسی علمی نمی دانیم و به راحتی از کنار آنها می گذریم , اما اگر بخواهیم این
اخلاق اجتماعی 10
بینش ها و ارزش ها را مورد نقد علمی قرار دهیم باید ریشه های آن را جدا گانه بررسی و نقادی کنیم تا بتوانیم یک فرهنگ پابرجا , متقن , استوار و شکست ناپذیر داشته باشیم .
به هر حال , این که تنها کسی بگوید : در فلان آیه و روایت از زندگی اجتماعی ستایش یا نکوهش شده , برای پاسخ دادن به چنین پرسش پیچیده ای کافی نیست , چرا که ممکن است در آیات یا روایات دیگری , مطالبی بر خلاف آن داشته باشیم , مثلاً روایتی مربوط به آخر الزمان , توصیه می کند که ( کونوا احلاس بیوتکم ) ؛ فرش خانه هاتان باشید , یعنی از خانه بیرون نیایید .
آیا چنین روایتی بر فرض که سند صحیح داشته باشد , می تواند درباره چنین مسئله ای
پیچیده و سرنوشت سازی که حیات اجتماعی , بستگی به حل امثال آن دارد , ملاک یک ارزش گذاری کلی باشد ؟
فقهای بزرگ – کثرالله امثالهم – برای استنباط احکام ساده فقهی , مانند احکام آب چاه و احکام ظروف و انفعال آب قلیل , چنین زحمت های می کشند , چه تلاش هایی برای بررسی اسناد, روایات و جمع میان روایات متعارض انجام می دهد و چه بسا که در نهایت در بسیاری موارد , فتوای قطعی ندهند و احتیاط کنند . وقتی در چنین مسائلی که نقش چندان مهمی در زندگی انسان ندارند و احتیاط در آن آسان است , نیاز به این همه تلاش و دقت باشد , درباره مسائلی که با سرنوشت جامعه اسلامی سروکار دارد , چقدر باید دقت کرد ؟ ماناچار باید به خود بیاییم , این مسائل را جدی تلقی کنیم و بیش از آن مسائل ساده , در باره این گونه مسائل به تحقیق بپردازیم که اسا س فرهنگ ما را تشکیل می دهد و سرنوشت جامعه را یم سازد . حاصل این است که این گونه مسائل , بسیار پیچیده است و در بررسی و ارزیابی آنها عوامل مختلفی را باید در نظر گرفت . پاسخ به آنها کار ساده ای نیست نه به طور مطلق می توان گفت که زندگی اجتماعی , در هر
شرایط و به هر صورتی مطلوب و دارای ارزش مثبت است و نه می توان کناره گیری از
جامعه را مطلوب مطلق دانست , بلکه ممکن است گاهی گرایش به جامعه , در عالی ترین حد مطلوبیت باشد و گاهی هجرت از جامعه و کناره گیری از آن .
اخلاق اجتماعی 11
قرآن و جامعه گرایی
اما در جایی که خشنودی خدا در بازگشت به جامعه است , برای هدایت دیگران و معاشرت با آنها , رهبانیت و دیر نشینی , ارزشی ندارد . و به راستی چگونه ممکن است ترک واجب سبب تقرب به خدا شود ؟
بدون شک , بیشتر کمالات انسان در سایه اجتماع حاصل می شود و بدون أن انسان از چنین کمالاتی محروم خواهد ماند , اما این بدان معنا نیست که بگوئیم : اجتماع دارای ارزش مطلق است چراکه ارزش زندگی اجتماعی , مشروط به همزیستی افراد و گروه های خاصی است , بر اساس خاص و با انگیزه ای خاص .
در قرآن کریم به همان اندازه که به محبت کردن مردم به همدیگر اهمیت داده شده , به تبری از بعضی از انسان ها و دور شدن از آنها هم اهمیت داده شده است و به همان اندازه که درباره صلح و مسالمت بحث دارد , درباره جنگ و جهاد نیز دارد .
قرآن توصیه می کند که برای حفظ یک زندگی اجتماعی مطلوب , گاهی لازم است از اجتماع برید :
قَد کانَت لَکُم اُسوهّ حسنتهّ فی إبراهیمُ والّذین معُه ُ إذقالوا لقومهم انّا بر ّاءُ منکم و مما تعبدون من دون الله کفرنابکم و بدا بیننا وبینکم العداوه والبغضاء ابداً حتّی تومنوا بالله
وحده (1)
حقاً که ابراهیم و یارانش مقتدا و الگویی نیکو هستند برای شما , هنگامی که به قوم خود گفتند : ما از شما و آن چه که می پرستید بیزاریم و میان ما و شما برای همیشه کینه و دشمنی خواهد بود تا آن که به خدای یگانه ایمان بیاورید .
زندگی اجتماعی از نظر اسلام هدف نیست و ارزش مطلق ندارد , بلکه وسیله ای است برای تامین ارزش های بالاتر . بنابراین , ارزش آن نسبی است . حتی در عالی ترین جامعه
1 ممتحنه . آیه 4
اخلاق اجتماعی 12
ایده آلی که در زمان ولی عصر (عج) تشکیل می شود , زندگی اجتماعی , خودبه خود
اصالت ندارد , بلکه تشکیل جامعه برای این است که زمینه رشد معنوی برای هر فرد, بهتر فراهم شود .
خداوند می فرماید :
وعدالله الّذین امنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فی الارض کما استخلف الّذین من قبلهم و لیمُکّننُّ لهم دیینهم الّذی ارتضی لهم و لیبدِّ لنّهم من خوفهم امناً یعبدوننی لایشرکون بی شیئاً (1)
خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کار شایسته کنند , وعده داده است تا آنان را همانند گذشتگانشان در زمین جایگزین کند و به ایشان نسبت به دینی که مورد رضایتشان است , قدرت و مکنت دهد و پس از خوف , در امنیت قرارشان دهد تا مرا بپرستند و به من شرک نورزند .
این آیه نشان می دهد که تشکیل جامعه ایده آل نیز برای آن است که انسان ها بهتر بتوانند خدا را بپرستند . بنابراین , ارزش گذاری بر زندگی اجتماعی , تابع عوامل دیگری است که پیدا کردن
آنها و نعیین فرمول دقیقش , کاری است دشوار , اما در یک تعبیر کلی , می توان گفت که ارزش جامعه به اندازه ای است که برای رشد و تکامل فرد , موثر باشد و اگر دارای تاثیر منفی باشد , طبعاً ارزش منفی خواهد داشت .
1 نور . آیه 55
اخلاق اجتماعی 13
اصل تقدم مصالح معنوی بر منافع مادی
اصل سوم , تقدم مصالح معنوی بر منافع مادی است . گاهی تامین نیازهای مادی با رعایت مصالح معنوی تزاحم پیدا می کند . اگر در جامعه ای همه نیروی مردم صرف کارهای اقتصادی و پیشرفت های مادی شود , طبعاً این جامعه در بعد اقتصادی و زندگی مادی پیشرفت چشمگیری خواهد کرد , زیرا همه نیروی مردم , در این جهت بسیج شده است . حال اگر این جامعه در بخشی از اوقات خود به معنویات بپردازد, طبیعی است که به همان میزان , از پیشرفت های مادی آن کاسته خواهد شد و در این جا است که میان پیشرفت مادی و معنوی آن جامعه , تزاحم به وجود می آید .
البته نباید از ایم مسئله هم غافل شد که گاهی عقب افتادگی های مادی , به منافع معنوی نیز لطمه می زند , اما چنین رابطه ای کلی و همه جانبه نیست . چنان که گاهی نیز معنویات یک جامعه , به پیشرفت های مادی آن کمک می کند , مثلاً کارگری که امین و درستکار باشد یا کارفرمایی که در اندیشه کارگران و زیردستان خود باشد , این گونه خصلت های معنوی , به پیشرفت مادی جامعه کمک می کند .
بنابراین می توان جامعه ای را فرض کرد که در حدی از فرهنگ و اخلاق که جلوی ضررهای مادی را بگیرد , مانند جامعه ای که در آن می گساری , مواد مخدر و شهوترانی های افراطی که به منافع مادی انسان هم زیان می رساند , وجود نداشته باشد. در چنین جامعه ای رشد مادی در بالاترین حد است و معنویات آن نیز در حدی است که به رشد مادی آن کمک می کند , اما از رشد معنوی , عبادت , مناجات , دعا و تفکر در مسائل فلسفی و عرفانی , در آن خبری نیست .
حال اگر جامعه ای را فرض کنیم که وقت خود را تنها در امور مادی و اقتصادی صرف نکند بلکه اعضای آن بخشی از وقت خود را به امور معنوی اختصاص دهند و یا گروهی از اعضای آن به امور معنوی بپردازند , طبیعی است که جامعه در چنین وضعی , در پیشرفت مادی و اقتصادی خود , به پای جامعه نخست نمی رسد , ولی مسلماً در
اخلاق اجتماعی 14
معنویات , از آن جامعه پیشرفته تر است .
آن چه گفته شد , بیانگر نوعی تزاحم میان مادیات و معنویات است که برای جامعه , دست یابی به هر دو ممکن نیبست , بلکه ناگزیر است یا بالاترین رشد مادی را بگیرد و رشد معنوی را رها کند و یا برعکس , رشد معنوی را دنبال کررده , به رشد کمتری در ابعاد مادی و اقتصادی اکتفا کند . تزاحم بین تامین مصالح مادی و تامین مصالح معنوی تا حدی معقول به نظر می رسد .
اکنون که تزاحم میان مصالح مادی و معنوی تبیین شد , این پرسش مطرح می شود که در صورت تزاحم میان مادیات و معنویات در جامعه , کدام اصل می تواند در رفع این تزاحم و تنظیم روابط اجتماعی به ما کمک کند ؟ و آیا عالی ترین حد از مصالح مادی را باید مقدم داشت و رشد معنوی را کنار گذاشت و یا به قیمت پذیرش رشد مادی کمتر , مصالح معنوی را نیز تامین نمود ؟
این پرسش , تنها به روابط داخلی جامعه محدود نمی شود , بلکه در روابط بین الملل نیز این تزاحم و پرسش مطرح می شود . اگر رابطه جامعه اسلامی با یک جامعه غیر اسلامی , کم توجهی و ضعف معنویات را به بار آورد و جمع میان رشد معنوی و ایجاد رابطه با آن جامعه , ناممکن باشد , باز هم این پرسش مطرح می شود که کدام اصل می تواند در رفع این تزاحم به ما کمک کند و ما باید کدام یک از آن دو را به قیمت از دست دادن دیگری , به دست آوریم ؟ آیا رابطه با آن جامعه برقرار کنیم و آن رشد معنوی مزاحم را رها کنیم و یا رشد معنوی را دنبال کنیم و این گونه روابط مزاحم با آن را برقرار نکنیم ؟
بدیهی است که اصل نخست , یعنی عدل , در این زمینه کارآیی ندارد و نمی تواند راه حل این مشکل باشد , زیرا فرض بر این است که در معادلات و داد و ستدها , عدالت و توازن برقرار است . با وجود این , چنین تزاحمی نیز وجود دارد . اصل دوم , یعنی احسان نیز در این جا نمی تواند مشکل گشا باشد , زیرا فرض ما , دو جامعه متعادل است که هیچ
یک نیازی به دیگری ندارد و یا در داخل جامعه , افراد آن , چنین نیاز مادی ای ندارند .
اخلاق اجتماعی 15
بنابراین , در این جا ما نیازمند اصل سومی هستیم که عبارت است از ” تقدم معنویات بر مادیات ” . اگر تزاحمی بین مادیات و معنویات پیدا شد , معنویات مقدم خواهند بود , زیرا انسانیت انسان و کمال حقیقی او در سایه معنویات به دست می آید و معنویات , انسان را به خدا نزدیک می سازد و زندگی مادی , مقدمه دست یابی به معنویات و وسیله تامین آن خواهد بود . اگر وسیله , ما را به هدف نزدیک نکند و اصل یا هدف , فدای وسیله شود , چنین وسیله ای ارزش واقعی خود را از دست می دهد .
در بینش اسلامی , زندگی مادی مقدمه آخرت است و منافع مادی وسیله ای است برای تحقق بخشیدن به مصالح معنوی , دارایی مادی , هدف نیست . بلکه وسیله ای است تا انسان بتواند به کمک آن انسانیتش را کامل کند . بنابراین , اگر تزاحمی بین این دو به وجود آید باید امور معنوی را مقدم داشت .
البته در فرض های نادری ممکن است مرتبه ای از مصالح معنوی , فدای مراتب عظیمی از مصالح شود که اگر آن مصالح مادی تامین نشود , مصالح معنوی هم در دراز مدت به خطر می افتد . فرض کنید جامعه ای به قحطی مبتلا شده و برای ادامه زندگی ناچار از ایجاد ارتباط با جامعه دیگر باشد , اما این ارتباط اندکی انحطاط جامعه در امور معنوی و اخلاقی را به دنبال داشته باشد , ولی اصل معنویات و اخلاقیات باقی بماند . در این صورت , اگر این ارتباط نباشد اصلاً وجود ایم جامعه به خطر می افتد و دیگر نمی تواند زنده بماند تا به کمالاتش برسد و اگر ارتباط برقرار شود حیات مادی و معنوی جامعه محفوظ می ماند , هرچند که لطمه ناچیزی به معنویات آن خواهد خورد .
شاید در چنین فرض های نادری بتواند گفت که بعضی از کمالات معنوی را می شود فدای چنین مصالح مادی مهمی کرد که قوام جامعه , به آن بستگی دارد , اما این یک فرض نادر استو اصل کلی بر این است که مصالح معنوی , بر مصالح مادی , مقدم است .
اگر ما دستورات اخلاقی و اجتماعی اسلام را ملاحظه کنیم , در لابلای آنها این اصل را به روشنی خواهیم یافت . خداوند در قرآن کریم می فرماید :
اخلاق اجتماعی 16
و لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلاً (1)
خداوند بر کافران تسلطی بر مومنان قرار نداده است .
یا می فرماید :
ولله العزّه و لرسوله و للمومنین (2)
عزت از آن خدا و فرستاده خدا و مومنین است .
اگر رابطه اقتصادی با جامعه , استقلال , عزت و عظمت جامعه مسلمانان را به خطر بیندازد , باید چنین رابطه ای قطع شود . ما آن تکنولوژی را نداشته باشیم , ولی استقلال و عزت جامعه اسلامی محفوظ بماند .
همچنین اگر بر قرار کردن رابطه با کشوری موجب فساد اخلاق و از بین رفتن معنویات شود , هرگز برقراری چنین رابطه ای جایز نیست , هرچندکه مسائل فراوان مادی و دنیوی به دنبال داشته باشد . تبری از دشمنان اسلام لازم است , هرچندکه به از دست رفتن پاره ای از منافع مادی بینجامد , زیرا داشتن رابطه دوستانه با دشمنان اسلام , مصالح معنوی جامعه اسلامی را به خطر می اندازد و فرهنگ اسلامی را تضعیف می کند .
در عصر ما اگر جامعه ایران می پذیرفت که یکی از ایالات امریکا شود و در منافع و امتیازات مادی , با دیگر ایالات آن شریک باشد , شاید این از جهت مادی به نفعش می بود , اما اگر مردم ایران بخواهند به عنوان یک دولت اسلامی , قوانین و ارزش های معنوی خود را حفظ کنند , ناگزیر باید از چنین منافعی بگذرند و از پیوند با آن کشور چشم پوشی کنند , بلکه لازم است رویاروی امریکا قرار گیرند .
در رابطه فردی و گروهی نیز همین ملاک حاکم است . این که در بعضی از روایات آمده است که با کسانی که فلان مفسده اخلاقی را دارند , معاشرت نکنید , به همین دلیل است . ملاک این احکام , نه عدل است و نه احسان , بلکه اصل سوم , یعنی اصل تقدم
1 نساء . آیه 141
2 منافقون . آیه 8
اخلاق اجتماعی 17
مصالح معنوی بر منافع مادی است که چنین احکامی را به دنبال می ورد .
گستردگی و تنوع نیازهای انسان
نیاز افراد به یک دیگر را می توان به دو بخش عمده تقسیم کرد :
1 نیاز انسان به دیگران در هستی و پیدایش خویش , مانند نیاز فرزند به پدر و مادر . البته نمی خواهیم این نیاز را یک نیاز اجتماعی تلقی کنیم , بلکه آن را به عنوان پایه ای برای تنظیم روابط اجتماعی و ملاکی برای تعیین ارزش آنها در نظر می گیریم , یعنی از آنجا که فرد , در اصل هستی خویش نیازمند افراد دیگری است , ناگزیر است به اقتضای این نیاز , رفتار ویژه ای با آنان داشته باشد .
2 نیاز انسان به دیگران در دوران زندگی خویش و پس از آنکه متولد شد .
نیازهای نوع دوم , خود به قسمت های مختلفی قابل تقسیم اند :
الف : نیازهایی که فرد , به طور مستقیم , به فرد دیگر دارد , یعنی تماس یک انسان با انسان دیگر , خود به خود این نوع نیاز های وی را برطرف می سازد , مثل نیازی که فرزند با مادر خود دارد . فرزند برای شیر خوردن یا نوازش و پرستاری , مستقیماً و بدون واسطه به مادر خود نیاز دارد .
ب : نیازهایی که ما مساعدت و مشارکت دیگران و به وسیله اشیاء دیگری بر طرف می شوند .
نیاز های اخیر را نیز می توان به دو دسته تقسیم کرد :
نخست , نیازهای مادی و نیازهای مختلف انسان و نعمت ها و مواهب طبیعت . این نوع نیازها را طبیعت با اهدای نعمت ها و مواهب مختلف طبیعی به انسان , برطرف می سازد , اما افراد , در ظرف جامعه برای بهره مند شدن و استفاده بهتر از آنها لازم است با یک دیگر همکاری کنند .
دوم , نیازهای معنوی است که افراد از علم و کمالات معنوی یک دیگر استفاده می کنند . این نوع نیازها نیز در جامعه و با کمک دیگران تامین خواهد شد .
اخلاق اجتماعی 18
بهترین محیط تامین نیازهای انسان
با توجه به انواع نیازهای افراد به یک دیگر که در بالا ذکر شد , می توان گفت که اصیل ترین نیازها در محیط خانواده تامین می شود . در محیط خانواده . فرزند ناز تکوینی و مستقیم خود به پدر و مادر را تامین می کند و زن و شوهر ناز جنسی و عاطفی خود را به وسیله یک دیگر برطرف می کنند .
بنابراین , اعضای خانواده علاوه بر همکاری و مشارکت در تامین نیازهای خارجی و تعاون برای بهره مند شدن از نعمت ها و اشیای خارجی , به هم نیاز مستقیم دارند , مثل نیاز جنسی همسران به یک دیگر و نیازهای عاطفی گوناگون همه اعضا به هم .
در محیط خانواده , روابط گوناگونی وجود دارد : روابط میان زن و شوهر , روابط پدر و مادر با فرزندان و فرزندان با پدر و مادر و روابط بین فرزندان .
درباره این روابط , در روایات مسائل بسیار مفصل و مهمی مطرح شده است , اما از آنجا که بحث ما یک بحث قرآنی است و بنا نداریم که به تفصیل روایات بپردازیم , همه این روابط را در یک جا در بحث خانواده مطرح می کنیم و آیات مربوط به هر یک را می آوریم .
هدف اصلی ما در این بحث ها روشن شدن خطوط اصلی مربوط به روابط افراد و جامعه است تا بعد از این , از دید عقلانی و روایی نیز مورد تحقیق بیش تری قرار گیرد .
رابطه فرزندان با پدر و مادر
مهم ترین ابطه ای که ممکن است بین دو انسان تحقق پیدا کند, رابطه فرزند با پدر و مادر است که نمایانگر وابستگی وجود فرزند به وجود والدین او است . در اینجا نمی توان رابطه متقابل را ملاک ارزیابی افعال و رفتار آنهتا با یک دیگر قرار داد , زیرا هیچ گاه فرزند قادر نیست بر پدر و مادر خود تاثیری داشته باشد , مانند تاثیری که پدر و مادر در پیدایش فرزند خود دارند . وجود فرزند , بستگی به وجود والدین خود دارد , ولی وجود پدر و مادر هیچ بستگی به وجود فرزندشان ندارد .
اخلاق اجتماعی 19
بنابراین و رابطه فرزند با پدر و مادر خود را نمی توان بر اساس قاعده عدل و قسط ارزش یابی کرد , زیرا اساس عدل و قسط بر این است که دو نفر یا بیشتر با هم روابط متقابل و در نتیجه , حقوق و تکالیف متقابل داشته باشند . هر جا حق و تکلیف متقابلی مطرح باشد , یک نوع تاثیر و تاثر متقابل نیز وجود دارد , اما تاثیری که پدر و مادر در به وجود آمدن فرزند خود دارند , به هیچ وجه برای فرزند نسبت به پدر و مادر خویش جبران پذیر نیست. از این رو است که خداوند , در قرآن کریم بیوسته احسان یه پدر و مادر را توصیه می کند و آن را ارزش , در رابطه فرزند با والدین خود قرار می دهد . در هیچ آیه ای نداریم که فرزند باید با پدر و مادر خود به عدالت رفتار کند , زیرا در واقع در رابطه فرزند با والدین خود , تحقق عدالت , ممکن نیست .
در آیه های بسیاری به فرزندان توصیه شده که به پدر و مادر خود احسان کنند و این نشان می دهد که حق پدر و مادر بر فرزند , چنان بزرگ است که همانندی در سایر افراد جامعه ندارد .
البته ممکن است پدر و مادر غیر از حق پدری و مادری , حقوق دیگری نیز بر فرزند پیدا کنند که در سایر افراد جامعه , همانند داشته باشد , اما اصل حقوق پدری و مادری . در جای دیگر یافت نمی شود . از این رو است که وظایف و تکالیف فرزند نسبت به پدر و مادر نیز در جای دیگر نظیر ندارد .
قرآن کریم درباره حقوق والدین بر فرزندان و وظایف فرزندان نسبت به والدین , تعبیرات جالبی دارد که اهمیت آن را به خوبی روشن می سازد . خداوند در آیه ای می فرماید :
واعبدوا الله و لا تشرکو شیئاً و بالوالدین احساناً
خدا را بپرستید و به او شرک نورزید و به پدر و مادر خود احسان کنید .
دراین آیه , خداوند به دنبال امر به پرستش خدا و نهی از شرک , بلافاصله احسان به
1 نساء . آیه 36
اخلاق اجتماعی 20
والدین را توصیه می کند و این , اهمیت فوق العاده حقوق والدین بر فرزندان را نشان می دهد .
و در آیه ای دیگر می فرماید .
قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الّا تشرکو به شیئاً و بالوالدین احساناً ;.. (1)
بگو : بیایید تا آن چه را که پروردگارتان حرمتش را بر شما لازم دانسته , بر شما تلاوت کنم , این که هیچ چیز را شریک او قرار مدهید و به والدین خود احسان کنید ;;
و نیز می فرماید :
وقضی ربک الّا ایاه و بالوالدین احساناً (2)
پروردگارت حکم کرده است که جز او نپرستید و به پدر ومادر خود احسان کنید .
(( قضاء)) در این جا ببه معنای تکلیف حتمی منجز و موکد است . بالاترین تکلیفی که یک انسان دارد , پرستش خدا است و تعبیر (( قضی )) که نه تعبیر ((امر )) و نه هیچ تعبیر دیگری به
پایه آن نمی رسد گویای این اهمیت است و سپس به دنبال آن می فرماید: “و بالوالدین احساناً “یعنی با همان تعبیر (( قضی )) که فرمان به پرستش خدا داده بود , با همان تعبیر موکد و محکم , احسان به پدر و مادر را فرمان می دهد و این نشان می دهد که احسان به والدین پس از خداپرستی , مورد فرمان و حکم موکد الهی است .
آن چه را درباره آیه بالا گفتیم , سیره عمومی قرآن است . از این رو , در آیه های دیگر قرآن نیز پیوسته احسان به پدر و مادر پس از امر به خداپرستی و نهی از شرک , از مهم ترین وظایف اسلامی شمرده شده است , اما آیه مورد بحث , از ویژگی هایی برخوردار است و نسبت به این مسئله تاکید بیشتری دارد .
از آن جا که در قرآن , درباره احسان به پدر و مادر سفارش فراوان شده , این توهم پیش می آید که فرزند باید به طور مطلق تسلیم پدر و مادر باشد . از این رو خداوند برای
1 انعام . آیه 151
2 اسراء . آیه 23
اخلاق اجتماعی 21
رفع این توهم می فرماید :
و وصّینا النسان بوالدیه حسناً و إن جاهداک لتشرک بی ما لیس لک به علمّ فلا تطعهما (1)
ما انسان را نسبت به پدر و مادرش به نیکی توصیه کردیم , ولی اگر پدر و مادر تلاش کردند تا به من از روی جهل , شرک ورزی , دیگر آنان را اطاعت مکن .
بنابراین جمله ” و إن جاهداک ;.” گویای آن است که اطاعت از پدر و مادر تا آن جا لازم است که آنان تو را به کفر نکشانند .
مقارنت این دو مطلب می رساند که تا چه اندازه انسان باید در برابر پدر و مادر خاضع باشد .
شکی نیست که مهمترین و بهترین نحوه برخورد انسان بعد از انجام فرامین خداوند متعادل , در برخورد با پدر و مادر و قدردانی از زحمات و رنج های طاقت فرسای آنها ست , که از آغاز دوران بارداری تا پایان دوران شیردادن در طول 33 ماه شروع و به اشکال دیگری تا سنین بالاتر و یا حتی تا پایان عمر ادامه می یابد .
و وصّینا الانسان بوالدیه حملته امه وهناً علی وهن و فصاله فی عامین ان اشکرلی و لوالدیک الی المصیر (2)
و ما بهر انسانی سفارش کردیم که در حق پدر و مادر خود نیکی کن , مخصوصاً مادر که چون بار حمل فرزند برداشته و تا مدت دو سال که طفل را از شیر باز گرفته ( هر روز بر رنج و ناتوانیش
افزوده گشته , ای فرزند ! در حق آنان بسیار نیکی کن ) نخست شکر من که خالق و منعم تو هستم و سپس شکر پدر و مادر ( که عهده دار انتقال نعمت های من به تو می باشند ) بجای آور که بازگشت همه به سوی من است .
بدون تردید اگر انسان کمی تامل و توجه به زحمات بی شائبه ای که والدین برای فرزندان می کشند , بنحوی که گوئی خود را وقف رسیدگی به اولاد نموده اند , بنماید
1 عنکبوت . آیه 8
2 لقمان . آیه 14
اخلاق اجتماعی 22
هرگز آنها را از یاد نمی برد وخود را موظف به اطاعت و احترام و تشکر از آنها می داند . این مسئله امری بدیهی است که اگر شخصی کوچکترین نیکی و احسانی بنماید , انسان خود را ملزم به تشکر و احترام از او می داند , حال پدر و مادر که سمبل نیکی نسبت بفرزند هستند و از جان مایه می گذارند تا اولاد خود را بپرورانند مسلماً بطریق اولی سزاوار نیکی و احترام و قدردانی می باشند .
در قرآن کریم خداوند متعال جایگاه نیکی و احترام به پدر و مادر رابلافاصله بعد از پرستش خود و نفی شرک و بت پرستی که مهم ترین مسئاله در تمامی ادیان الهی بوده و هست ذکر می فرماید :
وقضی ربک الّا ایاه و بالوالدین احساناً (1)
و خدای تو حکم فرموده که جز او هیچکس را نپرستید و درباره پدر و مادر نیکی و احسان کنید ;..
سپس نحوه برخورد با والدین را صریح تر و روشن تر بیان نموده , می فرماید :
;;; چنانچه هر دو یا یکی از آنها پیر و سالخورده شوند , که موجب رنج و زحمت شما باشند , کلمه ای که آنها رنجیده خاطر شوند مکوئید و کمترین آزاری به آنها مرسانید ( و با گفتار لطیف و بزرگوارانه ) و با اکرام و احترام با ایشان سخن بگوئید :
اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لها اف و لا تنهرهما و قل لهما قولاً کریماً (2)
سپس در آیه بعد می فرماید :
واخفض لهما جناح الذّلّ من الّرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیراً
بال های تواضع و تکریم خود را در برابرشان از روی محبت و مهربانی , نزدشان بگستران
1 اسراء . آیه 23
2 اسراء . آیه 23
3 اسراء . آیه 24
اخلاق اجتماعی 23
و بگو خداوندا چنانچه پدر و مادر , مرا از کودکی بمهربانی بپروردند , تو در حق آنها رحمت و مهربانی فرما .
موضوع احترام و صحبت کریمانه و نحوه برخورد صحیح با پدر و مادر , مختص به والدین مومن نیست حتی اگر پدر و مادری کافر هم باشند , می بایست با آنان به حسن خلق مصاحبت کرد , در ضمن اینکه نباید دعوت آنان به کفر والحاد را اطاعت نمود .
و إن جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفاً ;;.(1)
اگر پدر و مادر تو را بر شرک بخدا که آنرا بر حق نمی دانی وادار کنند , در این صورت دیگر امر آنها را اطاعت مکن , لکن در دنیا با آنها بحسن خلق مصاحبت نما ;.
در میان فروعات دین , جهاد جایگاه ویژه ای دارد , ولی همین امر مهم و مقدس را تا زمانی که جنبه وجوب عینی پیدا نکند و کشور اسلامی در خطر نباشد , نمی توان بدون اجازه و رضایت والدین انجام داد وبااین کار سبب ناراحتی آنان گردید ( البته در صورت خطر و وجوب جهاد , دیگر هیچ عذر و بهانه ای , حتی نارضایتی پدر و مادر , پذیرفته نیست ).
از امام صادق (ع) روایت شده که فرمودند : “مردی نزد پیامبر (ص) آمد و گفت : من جوان ورزیده ای هستم و جهاد را دوست می دارم ولی مادری دارم که از رفتن من ناراحت شده و رضایت نمی دهد . پیامبر (ص) فرمودند : برگرد و نزد مادرت باش که انس یک شب مادر با تو از یک سال جهاد در راه خدا بهتر است .
با نگاهی به آیات و روایات در می یابیم که مادر دارای مقام و احترام خاصی است و این مسائل بسیار واضح و روشن است , چون همان طور که قرآن به طور صریح رنج های مادر را در دوران حمل و وضع و شیردادن اولاد یاد آوری می فرماید , به راستی این مادر است که بار زحمات طاقت فرسا و کمر شکن را بر دوش دارد .
1 لقمان . آیه 15
اخلاق اجتماعی 24
امام صادق (ع) فرمودند : ” شخصی نزد پیامبر (ص) آمد و گفت : یا رسول الله !
من به چه کسی نیکی نمایم ؟ حضرت فرمودند : به مادرت , پرسید بعد از او به چه کسی نیکی کنم؟ پیامبر (ص) پاسخ دادند به مادرت , برای بار سوم آن شخص سوال کرد به چه کسی احسان نمایم ؟ رسول اکرم (ص) پاسخ فرمودند : به مادرت , دیگر بار پرسید : بعد از مادر به چه کسی خوبی کنم ؟ فرمودند : به پدرت .
در روایت است که مردی مشغول طواف خانه خدا بود , مادرش را نیز بر دوش گرفته و طواف می داد ,در همان حال پیامبر (ص) را دید , از آن حضرت پرسید : آیا با این کار حق مادرم را انجام داده ام ؟ حضرت فرمودند : خیر , تو حتی با این کارت جبران یکی از ناله های او را ( به هنگام وضع حمل ) هم نکرده ای .
در انتهای این بحث , اشاره ای گذرا به حقوق والدین بر فرزندان خواهیم داشت :
1 اطاعت کردن از آنها در همه جا و نسبت به تمام اوامر آنها مگر در مورد شرک
به خدا (تنها در همین یک مورد است که قرآن اجازه عدم اطاعت از آنها را داده است , البته آن هم با رعایت کامل مراتب ادب و کمال احترام , یعنی حتی در آن صورت هم اجازه هتک حرمت و بی ادبی نسبت به پدر و مادر به انسان داده نشده است ).
نقل شده که در زمان پیامبر(ص) جوانی نزد آن حضرت آمد و عرض کرد :یا رسول الله ! من مادری پیر دارم که مدت هاست به من اسرار می کند دست از دینم بردارم و من نپذیرفته ام , حال چند روزی است که دست به اعتصاب غذای کامل زده و در بستر افتاده است و به من می گوید : اگر بمیرم , تو که معتقد به قیامت هستی باید در آن جا جواب گو باشی زیرا که تو باعث مرگ من شده ای, آیا باید خواسته او را در دعوت به شرک و کفر اطاعت کنم ؟
حضرت فرمودند : خیر , در این مورد نباید از پدر و مادر اطاعت کرد .
جوان خوشحال شده و به خانه بازگشت و مادرش که در بستر بود اظهار داشت
که اگر در اثر این اعتصاب جانت را هم از دست بدهی من دست از دین خودبر
اخلاق اجتماعی 25
نمی دارم و مسئولیتی هم ندارم .
2 اینکه پدر را به نام و اسم کوچک صدا نزنید .
3 جلوتر از پدر راه نروید .
4 قبل از پدر در مجلس ننشینید .
5 اینکه در همه حال سپاس گذار آنها باشد , حتی در مواقعی هم که گفتار و کردار والدین مطابق میل او نباشد .
6 کاری نکند که باعث بد بینی و بدگوئی مردم نسبت به پدر شود .
7 در جلو پای پدر و مادر به نشانه احترام به پاخیزد .
اخلاق اجتماعی 26
روابط متقابل همسران
پس از رابطه فرزند با پدر و مادر , طبیعی ترین رابطه انسان , رابطه همسران با یکدیگر است که البته , فرزند هم در واقع , ثمره همین ارتباط خواهد بود , اما از آن جا که رابطه فرزند با پدر و مادر از اهمیت بسیاری برخوردار است , آن را بیش از رابطه همسران مطرح کردیم .
از یک نظر , رابطه همسران بر رابطه میان فرزند با والدین تقدم دارد , زیرا تا ازدواجی نباشد و رابطه همسران تحقق نیابد , فرزندی به وجود نمی آید و با نبودن فرزند , پدر و مادر بودن هم تحقق نخواهد یافت . همچنین گرچه رابطه میان والدین و فرزندان دارای اهمیت فراوانی است و تقدم رتبه ای دارد اما رابطه همسران نسبت به رابطه با والدین تقدم زمانی دارد .
در هر حال , بخش دیگری از اخلاق خانواده , مربوط به روابط زن و شوهر در محیط خانواده است , ولی از آن جا که مباحث اخلاقی این بخش در قرآن کریم با بححث های حقوقی توام است در آغاز لازم است تفاوت میان احکام اخلاقی و حقوقی را بیان کنیم .
ازدواج از نظر حقوقی کاری است جایز , و از دیدگاه اسلام نیز در جواز آن شک و شبه ای وجود ندارد , اما ازدواج از بعد اخلاقی , چه حکمی دارد ؟ آیا موجب کمال نفسانی انسان هم می شود ؟ و آیا علاوه بر جواز , مطلوبیت و رجحانی نیز دارد ؟
در فقه , ازدواج به تناسب اوضاع و شرایط گوناگون احکام مختلفی دارد : گاهی واجب است و گاهی مستحب و یا مباح , بلکه در شرایط مختلف احکام خمسه بر آن بار می شود . از آیه های قرآن کریم , مطلوب بودن ازدواج را می توان به روشنی دریافت , مطلوبیتی که در بعضی شرایط , به حد وجوب می رسد . از نظر سنت نیز روایات در این زمینه فراوان است .
بر خلاف بعضی از تفکرات غلط و عوامانه و در حقیقت ظالمانه , در منطق اسلام , زن برای مرد یک کنیز یا برده و یا کسی که کار منزل را انجام می دهد و از بچه های شوهر
اخلاق اجتماعی 27
نگهداری می کند نیست , بلکه به عنوان شریک شوهر و یار و همکار او در اداره امور زندگانی و تربیت فرزندان مطرح می باشد , لذا اسلام دستور فرموده که همسران , باید از ایذاء و اذیت و بد زبانی و فحاشی به یکدیگر بپرهیزند و نهایت مهربانی و صمیمیت , محبت و دوستی بر جمع آنان حاکم باشد , تاهم در کمال سلامت و دور از دغدغه خاطر زندگی کنند و هم در سایه آن آرامش بتوانند فرزندانی صالح و مودب تربیت نمایند , زیرا عدم آرامش در خانه و احیاناً خشونت ها و تند خوئی ها اثرات بد و نامطلوبی در روحیه و اخلاق فرزندان می گذارد .
در وایات اسلامی , دستورات گویا , روشن و صریحی در مورد رفتار و برخورد متقابل بین زن و شوهر وجود دارد که ما برای جلوگیری از اطاله بحث فهرست وار به بعضی از آنها اشاره می نمائیم :
از فرمایشات حضرت پیامبر (ص) :
1 کسی که در کارهای زندگی به همسرش کمک نماید خیر دنیا و آخرت را بدست می آورد .
2 خدا و رسول (ص) از مردی که زن خود را آزار دهد بیزار هستند .
3 هر مرد و زنی که اخلاق بد همسرش را تحمل کند و بر بداخلاقی او صبر نماید , خداوند او را اجرو ثواب عنایت می نماید .
4 وای بر زنی که شوهرش را به غضب آورد .
5 مرد بیشترین حقوق را بر گردن همسرش دارد .
از فرمایشات امام صادق (ع) :
1 هر زنی که لیوان آبی به شوهرش بدهد و به اوخدمت کند ثواب بیش از عبادت یک سال را به او می دهد .
2 ملعون است زنی که شوهرش را اذیت کرده و او را غمگین سازد .
3 حق زن بر شوهرش آن است که اورا لباس و غذا دهد و از خطاهای او درگذرد .
طبق دستور اسلام زن باید صد در صد مطیع اوامر شوهر باشد و حتی بدون اجازه او از
اخلاق اجتماعی 28
خانه بیرون نرود در مقابل نیز دستور می دهد که شوهر نباید نسبت به زن در امور زندگی
سخت گیری کند و می بایست در رفاه و فراهم آوردن وسائل راحتی زندگی برای زن و فرزندانش , در حد توان بکوشد .
پیامبر (ص) به زنی که شوهرش به مسافرت رفته و اجازه خروج از خانه را به او نداده بود , اجازه شرکت در مراسم غسل و کفن و دفن پدرش را ندادند و فرمودند : به خاطر این اطاعت از شوهر , خداوند گناهان آن زن و پدرش را آمرزیده .
اخلاق اجتماعی 29
اهداف تشکیل خانواده
بدیهی است که هدف اصلی از تشکیل خانواده بقای نسل , تشکیل جامعه سالم . تامین سلامت روانی افراد است . در مراحل بعد یکی از اهداف زندگی خانوادگی تامین ن
یازهای افراد خانواده در سایه زندگی مشترک ایت و هر کاری به نسبت مقدار تاثیری که در برآوردن این هدف داشته باشد , ارزشمند خواهد بود .
کارهایی که اعضای خانواده درمسیر تامین این هدف انجام میدهند به دو نوع اصلی تقسیم می شود :
الف ) کارهایی که از همه اعضای خانواده ساخته است و همه به طور یک سان می توانند با انجام آنها در تامین این هدف موثر باشند و
ب ) کارهایی که از همه اعضاء ساخته نیست بلکه به تناسب ویژگی ها و خصوصیات جسمی و روانی اعضاء , هریک از آنها از فرد خاصی ساخته است و انجام آن از توان اعضاء دیگر خارج خواهد بود و بر همین اساس , به طور طبیعی , نوعی تقسیم کار در بین اعضاء خانواده تشکیل می گردد .
مثلاً ایفای نقشی که زن در محیط خانواده می تواند داشته باشد هیچ گاه در توان مرد نیست . زن با توجه به ویژگی ساختمان طبیعی و جسمانی اش می تواند باردار شود و پس از وضع حمل قادر است کودک خود را با شیری که درسینه دارد تغذیه کند و با توجه به خصوصیات روانی مادرانه , اورا پرورش دهد , اما این گونه کارها از مرد که دارای ویژگیهای جسمانی و روانی دیگری است , برنمی آید .
متقابلاً , مرد نیز با توجه به خصوصیات جسمانی و روانی خود می تواند وظایفی را در مسیر تامین اهداف خانواده برعهده بگیرد که زن قادر به انجام آنها نیست .
پس تفاوت ارزش مرد و زن , در تامین اهداف خانواده , به تفاوت ویژگی های روحی و جسمی آنان مربوط می شود . و در یک سنجش کلی می توان گفت که زن از نظر احساسات و عواطف , معمولاً قوی تر است و مرد از نظر تدبیر و تعقل . و از آنجا که
اخلاق اجتماعی 30
محیط خانواده هم به تدبیر نیاز دارد و هم به پرورش وتربیت , این تق
سیم کار به شکل طبیعی به وجود می آید که مرد به اداره خانواده وتامین نیازهای اقتصادی آن بپردازد و زن که
از عشق و احساس به فرزندان خود لبریز است و بیشتر می تواند آنها را تحمل کند , پرورش فرزندان را بر عهده گیرد .
بنابراین , بررسی دقیق اخلاق در خانواده و شناخت احکام و ارزش هایی که اسلام در این زمینه مطرح کرده است تا حد بسیاری به شناخت خصوصیت های جسمی و روحی هر یک از اعضاء خانواده و نقش های ویژه ای که می توانند ایفا کنند بستگی دارند .
اخلاق اجتماعی 31
مبانی حقوق و اخلاق خانواده در قرآن
نخستین عاملی که زن و مرد زرا به هم نزدیک می سازد و زندگی مشترک و پیوند آن دو را ایجاب می کند , غریزه جنسی است . مرد نیاز جنسی زن را تامین می کند و متقابلاً زن هم نیاز جنسی مرد را برطرف می سازد و این نیاز متقابل تاحدود زیادی پیوند دائمی یا طولانی آن دو را سبب می شود . تامین این نیاز متقابل , مبنا و اساس بسیاری از احکام خانواده است .
اصل تامین نیازهای عاطفی
عامل دوم , پیدایش رابطه عاطفی میان مرد و زن است که آن دو را دلسوز و یار و حامی یکدیگر قرار می دهد . خداوند متعال انسان ها را طوری آفریده که وقتی نیازها و مصالح یکدیگر را تامین می کنند, به تدریج رابطه عاطفی میانشان ایجاد می شود و رشد می کند . این عاطفه به شکلی نیرومند و به طور طبیعی بین دو همسر به وجود می ىید و می تواند نقش مهمی در تامین مصلحت کل خانواده ایفا کند. می توان گفت که نیرومند ترین عامل دوام و رشد خانواده عاطفه و محبت اعضا خانواده به یکدیگر است . بنابراین به حکم عقل اگر زندگی خانوادگی ضرورت داشته باشد بهترین عامل برای استحکام و بقای آن برانگیختن عواطف متقابل افراد خانوا
ده نسبت به یکدیگر است .
البته منظور این نیست که عواطف ارزش مطلق دارند و هیچ حد و مرزی برای آن وجود ندارد زیرا ارزش این عواطف از مصلحت کلی خانواده برمی خیزد و ارزش خانواده نیز تابعی از ارزش ها و مصالح کلی جامعه است . بنابراین تا آنجا که در تامین این گونه مصالح نقش مثبت داشته باشد ارزش مثبت نیز دارد . بنابراین عواطف و احساسات باید در کنترل عقل قرار گیرند و وسیله آن رهبری شوند . ارزش فعالیت های عاطفی تا جایی است که عقل , آن را امضا می کند . البته فعالیت های عاطفی در محیط خانواده , در بیشتر
موارد , مورد تائید و تحسین عقل قرار میگیرد ؛ زیرا در بیشتر موارد , تحکیم خانواده و
اخلاق اجتماعی 32
تامین مصالح کلی جامعه را به دنبال دراند .
ازآن چه گذشت , نتیجه می گیریم که اهمیت دادن به روابط عاطفی در میان اعضاء خانواده , یک اصل بوده و آن چه که این گونه روابط را سست کند , نامطلوب است ؛ زیرا بنیان خانواده را متزلزل می سازد . پس برخورد عاطفی , دومین اصلی است که تقویت و رشد آن می تواند در تحقق ارزش های خانواده , ارزش مثبت داشته باشد .
بنابراین , حتی در زمینه عواطف خانوادگی نیز رعایت حد اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط , ضروری است . اعتدال آن تا آنجا است که در ضمن تقویت روابط خانوادگی و تحکیم روابط بنیاد خانوادگی , هیچ گونه سهل انگاری را در انجام وظایف اجتماعی خانواده , به دنبال نداشته باشد . تفریط در عواطف خانوادگی , همان بی توجهی , عدم احساس مسئولیت و کمبود محبت اعضاء خانواده به یکدیگر است که خانواده را متزلزل و استحکام آن را تهدید می کند و افراط در آن , به این معنا است که روابط خانوادگی , آن چنان اصالت پیدا کند که به روابط اجتماعی خانواده هم سرایت کرده و اعضاء را از انجام وظایف خود در اجتماع , بازدارد , مانند آن که دلبستگی دو همسر به یکدیگر , مرد را از رفتن به جهاد یا مسافرت های ضروری باز دارد .
اگر ما ملاک ارزش را منحصر در عاطفه می دانستیم و آن رابه طور مطلق , اساس ارزش معرفی می کرد , چنان که بعضی از فلاسفه اخلاق گفته اند , چنین مبنایی طرز فکر ما را در مورد خانواده تغییر می داد و در مورد جمع میان وظایف اجتماعی و توقعات خانوادگی با مشکل روبرو می شدیم ؛ اما در فلسفه اخلاق اسلامی , عاطفه به طور مطلق , محور ارزش های اخلاقی نیست , بلکه تنها یکی از انگیزه های کار اختیاری است که ارزش آن بوسیله عقل تعیین می شود و مصالح و ارزش هایی بالاتر از آن نیز وجود دارد . خداوند می فرماید :
قل إن کان ابائکم و ابنائکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم ;.. احب إلیکم من الله و رسوله و جهادٍ فی سبیله فتربصوا یاتی الله بامره . (1)
بگو : اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و نزدیکانتان ;;.. در نزد شما
اخلاق اجتماعی 33
محبوب تر از خدا و رسول او و جهاد در راه او هستند , پس منتظر امر خدا باش . (1)
این تهدید متوجه کسانی است که در عواطف خانوادگی راه افراط را در پیش می گیرند , تا آن جا که از انجام وظایف الهی و اجتماعی بازمی ماند . پس عواطف , اساس مطلق و محور اصلی ارزش اخلاقی نیستند و خود باید در قید وبندهای دیگری قرار گیرند تا دارای ارزش اخلاقی باشند .
بنابراین , عواطف خانوادگی نباید مانع از انجام وظایف اجتماعی شوند , زیرا جولانگاه آن محیط خانواده است و نباید از آن تجاوز شود و موجب سهل انگاری انسان در انجام وظایف اجتماعی گردند , اما همان طور که گفته ایم , رعایت آن در محیط خانواده یک اصل است و تقویت آن , تامین بهتر مصالح خانواده را به دنبال دارد زیرا وقتی انسان کسی را دوست می دارد تلاش می کند تا مصالح او تامین شود و در هرجا که عواطف متقابل وجود دارد , همه افراد سعی در پیشرفت یکدیگر دارند .
آن چه انسان را از این همدلی و هم یاری باز می دارد , خودخواهی و خود محوری افراد است که به اساس خانواده لطمه می زند و بنیاد آن را سست و متزلزل می سازد و شناخت عواملی که در زندگی خانوادگی , خودخواهی و خود محوری اعضاء خانواده را برمی انگیزد و نیازمند بررسی های دقیق روان شناختی است ,اما می توان گفت که خودخواهی انسان غالباً ریشه در عقده هایی دارد که قبل از تشکیل خانواده در انسان به وجود آمده است . رفتارهای تحقیر آمیزی که از سوی والدین یا دیگران , در دوران کودکی , با انسان شده است , در روح او اثری برجا نهاده که به زودی از بین نمی رود و او را پیوسته و به طور نا خودآگاه منتظر فرصتی برای جبران نگاه می دارد .
دو همسر نامهربان خودشان هم متوجه نیستند که چه عاملی آنان را وادار به رفتارهایی نادرست می کند, اما دانشمندان با بررسیهای دقیقی , به این نتیجه رسیده اند که تحقیرهایی که در دوران کودکی , در محیط خانواده , مدرسه یا اجتماع با افراد می شود , آثاری منفی بر روح آنان برجا می نهد که برای جبران یا انتقام گیری به انتظار فرصت می نشینند
1 توبه . آیه 24
اخلاق اجتماعی 34
کودکی که رنج کشیده و والدینش او را تحقیر کزرده اند , آنگاه که خود , پدر یا مادر شد او نیز همان نقش را بازی می کند و فرزندان خود را تحقیر می کند و این تقریباً یک جریان طبیعی است . البته تحلیل ساده اش این است که این عادت را از پدر و مادرش آموخته است , اما تنها آموختن نیست , بلکه یک انگیزه روانی ناخودآگاه نیز دارد . کسانی که در محیط اجتماعی , از فرمان برداری و زور شنیدن از دیگران رنج برده اند , به جای عبرت گرفتن و پرهیز از آن خود به ایفای همان نقش می پردازند وآمریت و زورگوئی خود را بر دیگران تحمیل می کنند و حتی در این زمینه , از آیات و روایات و احکام الهی نیز سوء استفاده می کنند , مثلاً اگر اسلام در بعضی آیات یا روایات به زن فرمان می دهد که از مرد اطاعت کند , بدون آن که به منظور و فلسفه اصلی آن توجه کنند , آن را دستاویزی برای زورگوئی وتحمیل افکار و نظریات خود بر اعضاء خانواده قرار می دهند , در صورتی که هیچ گاه چنین زورگوئی هایی مورد نظر نیست و کسی که چنین کند , پیش خدا مسئ
ول خواهد بود . محدوده دستورات مرد به عنوان مدیر , در محیط خانواده مشخص است و باید در همان حد به مدیریت خانواده بپردازد تا جمع خانواده پراکنده نشود , اما این هیچ گاه به معنای فرمانروایی مطلق مرد در محیط خانواده نیست .
به هر حال , از دید اسلام اساس زندگی خانوادگی بر محبت است . خداوند در قرآن می فرماید :
و من ایاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودهً و رحمته (1)
یکی از نشانه های خداوند , این است که برای شما از جنس خودتان , همسرانی آفرید تا در کنارشان بیارامید و میان شما و همسرانتان مودت و رحمت برقرار ساخت .
البته منظور این نیست که خداوند به طور جبری و تکوینی و بدون وجود اسباب اختیاری , چنین محبتی را در میان دو همسر ایجاد می کند و همین که صیغه عقد جاری
1 روم . آیه 21
اخلاق اجتماعی 35
شد خود به خود و به صورت جبری , آن دو دلباخته یک دیگر می شوند , چنان که گویی کلمات و صیغه عقد افسونی است که ایجاد محبت می کند , بلکه منظور این است که وقتی زن و مرد , عقد همسری بستند و قرار گذاشتند یک عمر با هم و در کنار هم زندگی کنند به تدریج عواطف خاص نسبت به یکدیگر در آن دو بوجود می آید و رشد می کند. پیدایش این گونه روابط عاطفی , در میان دو همسر هم در تکوین و هم تشریحع , مورد نظر پروردگار متعال است . هدف خداوند این است که میان دو همسر مودت و مهر و محبت برقرار باشد و درکنارهم احساس آرامش کنند . بنابراین , اصل در زندگی خانوادگی وجود فضایی آرام و محبت آمیز است و زن و شوهر باید سعی کنند که در محیط خانواده میان اعضاء آرامش به وجود آید و روز به روز عواطف و محبتشان باهم بیشتر شود . این دومین اصل حاکم بر خانواده است .
البته در زندگی اجتماعی گاهی مشکلات و اختلافاتی پیش می آید که اگر ادامه پیدا کند فضای آرامش و آسایش در خانوده تیره شده و پایه های مهر ومحبت همسران فرو خواهد ریخت یعنی عواطف حاکم بر خانواده با همه قدرتش نمی تواند از بروز این مشکلات و اختلاف ها پیش گیری کند . از این رو لازم است اصول و راه های دیگری برای حل این اختلاف ها و پیش گیری از متلاشی شدن از زندگی خانوادگی مطرح شود .
اسلام برای پیشگیری از این مشکلات و حل این اختلاف ها اصول دیگری را ارائه می دهد . دراین جا ما چهار اصل دیگر از این اصول را بیان می کنیم :
1 اصل مشاوره .
2 اصل سرپرستی مرد در خانواده .
3 اصل حکمیت و
4 اصل انعطاف پذیری و چشم پوشی
برای توضیح بیشتر می توان گفت که دو نوع اختلاف ممکن است در خانواده به وجود آید و فضای عاطفی خانواده را برهم بزنند :
اخلاق اجتماعی 36
الف ) گاهی هدف زوجین چیزی جز تامین مصالح خانواده نیست و هر دو به دنبال یک هدف مشترک یعنی تامین مصالح خانواده هستند , اما برای رسیدن به این هدف مشترک دو راه مختلف را دنبال می کنند , یعنی در مورد راه رسیدن به مصلحت خانواده اختلاف نظر دارند .
مثلاً هر دو اتفاق نظر دارند که برای تامین نیازهای اعضاء خانواده , باید درآمد معینی داشته باشند . بدین رو, زن پیشنهاد می کند که او نیز در خارج از خانواده شغلی داشته باشد و در تامین هزینه خانوده سهیم باشد به شرطی که مردهم مقداری از وقت خود را صرف کارهای درون خانه کند اما مرد با این پیشنهاد مخالف بوده و مایل است حتی با انجام اضافه کاری خود تمام هزینه خانواده را تامین کند و همسرش به جای اشتغال به کار در خارج از منزل در خانه بماند و عهده دار خانه داری و پرورش فرزندان شود . این اختلاف نظر می تواند منشاء اختلاف میان دو همسر شود .
ب) اختلاف هایی که از منافع شخصی و خودخواهی های زوجین یا یکی از آن دو به وجود می آید , مانند آن که زن بخواهد نه برای تامین مصالح اجتماعی یا خانوادگی , بلکه صرفاً برای سود شخصی خویش در خارج از منزل شغلی داشته باشد و مرد هم نه برای تامین مصالح جامعه یا خانواده بلکه تنها برای اعمال قدرت و نفوذ و جبران تحقیرهای گذشته خود با همسر خود مخالفت کند و در خانه ماندن را بر او تحمیل کند .
در چنین مواردی که زوجین یا درتشخیص مصلحت خانواده اختلاف پیدا می کنندو یا خواسته ها و منافع شخصی آن دو با هم تزاحم پیدا می کند . عاطفه کارایی لازم را ندارد.
اخلاق اجتماعی 37
اخلاق زن در خانواده
قرآن سه توصیه مهم نیز به خانم ها دارد :
نخستین توصیه , رعایت حجاب است که در چند آیه مطرح شده و ما در این جا به ذکر این آیات و ترجمه آنها می پردازیم :
1- و قل للمومنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن و لا یبدین زینتهن الّا ما ظهر منها ولیضربن بخمر هن و یحفظن فروجهن و لا یبدین زینتهن الّا ما ظهر منها ولیضربن بخمر هن علی جیوبهن و لا یبدین زینتهن إلا ّ ابعماتهن او ابائهن او اباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او إخوانهن او بی إخوانهن او بی اخواتهن او نسائهن او ما ملکت ایمانهن او التابعین
غیر اولی الاربه من الرجال او الطّفل الّذین لم یظهروا علی عورات النّساء و لا یضربن بارجلهن لیعلم مایخفین من زینتهن و توبوا الی الله جمیعاً ایه المومنون لعلّکم تفلحون (1)
و به زنان مومن بگو : چشم هاشان را فرو اندازند و دامن هاشان را حفظ کنند و زینت هاشان را جز آن چه ظاهر است , در دید دیگران آشکار نسازند . سینه و بر و دوش خود را با مقنعه بپوشانند و زینت هاشان را جز برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدر شوهرهاشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسر برادرانشان یا پسر خواهرانشان یا زنانشان (زنان مسلمان ) یا کنیزهاشان یا مردانی که از تبعه خانواده وبی رغبت به زن هستند یا کودکی که هنوز بر عورت و محارم زنان آگاه نیست (آری زینت هاشان را جز بر اینان که نام بردیم ) آشکار
نسازند و پاهاشان را طوری به زمین نزنند که خلخال و زیورهای پنهانشان معلوم شود . و همگی به درگاه خدا توبه کنید ای مومنین , باشد که رستگار شوید .
1 نور . آیه 31
اخلاق اجتماعی 38
2 یا ایها النّبی قل لازواجک وبناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفوراً رحیماً
ای پیامبر ! به همسران و دخترانت و زنان مسلمان بگو : روسری هایشان را بر خود فرو افکنند تا شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند و خداوند بخشاینده و مهربان است .
دو آیه بالا شامل توصیه هایی بود به خانم ها در مورد رعایت حجاب , اما در همین رابطه خداوند به مردان نیز توصیه کرده است تا حرمت حجاب خانم ها به ویژه زنان پیامبر را پاسدارند :
و إذا سابتموهن متاعاً فسئلوهن من وراء حجابٍ ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن
هنگامی که می خواهید چیزی از آنان (زنان پیامبر ) بگیرید , از پشت پرده خواسته خود را اظهار کنید که این طهارت و پاکی دل های شما و آنان بیشتر کمک می کند .
البته آیه بالا درباره همسران پیامبر نازل شده است , ولی هم از آییه ای که قبل از این آیه ذکر شد , می توان دریافت که حکم رعایت حجاب , ویژه همسران پیامبر نیست , بلکه مشترک میان همه مسلمانان است , می توان آن را در مورد همه زن ها تعمیم داد . در نتیجه , آیه مذکور مردان مسلمان را نیز به رعایت احترام حجاب همه خانم های اجنبی موظف کرده است .
دومین توصیه به خانم ها این است که با مرد اجنبی , کمتر اختلالط داشته باشد . البته اگر زن با رعایت حدود حجاب شرعی در بازار رفت و آمد کرد , از نظر قانونی قابل تعقیب نیست , مگر این که به فساد و فحشاء کشیده شود , اما از نظر اخلاقی , زن مسلمان موظف است خود را از مرد اجنبی دور نگه دارد و سعی کند که کارش در محیط خانه باشد .
البته گاهی ممکن است شرایط خاصی پیش آید و مصالح اجتماعی و سیاسی , اقتضای شرکت زنان را در اجتماعات داشته باشد که در این صورت نیز تا آنجا که ممکن است باید , اجتماعات زن ها جدای از مردها باشد , زیرا اختلاط زن و مرد
اخلاق اجتماعی 39
اجنبی , به ویژه اگر زن آرایش کرده باشد , از نظر اسلام دارای ارزش
اخلا
قی منفی است . خداوند در این باره می فرماید :
و قرن فی بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیه الاولی
در خانه خود بمانید و چون زنان دوران جاهلیت نخستین , با آرایش در میان مردم ظاهر نشوید .
سومین توصیه به خانم ها , رعایت حیاء است . حیا به این معنا است که انسان به خاطر ترس از آلوده شدن به گناه , خود را از مظان آلودگی به گناه دور بدارد . بنابراین , هرگونه کم رویی یا ضعف نفس را نمی توان حیا نامید . قرآن کریم , در داستان دختران شعیب می گوید :
فجائته احداهما تمشی علی استحیا ء
پس یکی از آن دو (دختران شعیب ) آمد نزد او (موسی ) در حالی که همراه با شرم و حیا گام برمی داشت .
از این آیه , استفاده می شود که حیا برای زن , دارای ارزش اخلاقی ویژه است .
توصیه چهارم به خانم ها آن است که در هنگام سخن گفتن با مردان , وقار و متانت را رعایت کنند و کیفیت سخن گفتنشان به گونه ای نباشد که هوس آنان را برانگیزد . خداوند در این باره می فرماید :
فلا تخضعن بالقول الّذی فی قبله مرض و قلن قولاً معروفاً
پس در گفتار خود , آن چنان با نرمی و لطافت سخن نگوئید تا آنان که دل بیماری دارند در شما طمع نکنند .
البته این توصیه ای به همسران پیامبران است ؛ اما مسلماً یک توصیه اخلاقی است که رعایت آن برای هر زن مسلمان رجحان اخلاقی دارد .
اخلاق اجتماعی 40
انواع روابط اجتماعی
به تناسب تاثیرهای مختلفی که روابط اجتماعی در تامین منافع مادی و معنوی دارند,که گاهی تاثیر آنها مثبت است و گاهی منفی و نیز تعارضی که در مواردی ممکن است میان تامین منافع مادی و منافع معنوی رخ دهد , می توان این روابط را چند نوع فرض کرد:
نخست آن که همزیستی مسالمت آمیز انسان ها , هم در تامین مصالح مادی و هم در تامین مصالح معنوی ایشان مفید باشد . این فرض ,هم در یک اجتماع کوچک چند صد نفری یا چند هزار نفری متصور است و هم در جامعه جهانی و همزیستی همه انسان ها , یعنی اگر ممکن باشد همه انسان هایی که در روی زمین زندگی می کنند برای تامین نیازمندی های مادی و معنوی یکدیگر موثر باشند , تشکیل بزرگ ترین جامعه انسانی و جامعه جهانی , امکان
پذیر خواهد بود , اما این فرض , هنگامی تحقق می یابد که همه انسان ها از نظر معنوی دارای اهداف مشترکی باشند و مصلحت واقعی خود را بشناسند , بپذیرند و در راه تحقق آن تلاش کنند و در یک جمله , وحدت دینی بین همه انسان ها برقرار شود , زیرا در این صورت است که همه می توانند هم از جهت مادی و هم از جهت معنوی برای هم مفید باشند .
تشکیل جامعه جهانی و حکومت واحد , بر اساس تامین مصالح مادی و معنوی همه انسان ها , فرض ایده آلی است و اسلام برای تحقق آن تلاش می کند و می کوشد تا جامعه واحد جهانی تشکیل شود , جامعه ای که اهداف مشترک و بینش مشترکی بر همه اعضای آن حاکم باشد و همه برای هم , نفع مادی و معنوی داشته باشند , اما این فرض به آسانی تحقق نمی یابد و جوامع بشری , تا کنون نمونه چنین وضعیتی را ندیده اند .
البته خداوند , تحقق حکومت جهانی ولیعصر (عجل الله ) را در قرآن وعده داده و مسلمانان به تحقق آن ایمان دارند و در انتظار چنین روزی به سر می برند .
اخلاق اجتماعی 41
در فرض دوم , دو جامعه یا دو گروه را فرض می کنیم که در ارتباط و همزیستی آنان, دست کم , مصالح مادی و معنوی یکی از دو طرف تهدید شود . چنین رابطه ای بین کشورهای استعمار گر وکشورهای استعمار و کشورهای استعمار شده برقرار می شود . کشورهایی که به دنبال تسلط
بر جوامع دیگر هستند , هم منافع مادی و هم مصالح معنوی آنان را به خطر می اندازند . بدیهی است که چنین رابطه ای دارای ارزش منفی است و مبارزه با آن , ضروری خواهد بود .
فرض سوم این است که ارتباط با جامعه ای نه مصلحت معنوی داشته باشد و نه زیان معنوی , بلکه تنها نفع مادی را برای جامعه به همراه داشته باشد , مثلاً دو کشور را در نظر می گیریم که اهل یکی از آن دو , مسلمانند و اهل دیگری کافر وکشور غیر مسلمان , به دلایل گوناگون , در صدد این نیست که زیانی به جامعه اسلامی بزند و ایمان مردم مسلمان را از دستشان بگیرد و یا با تهاج
م فرهنگی , ایمانشان را به آداب و اصول دین , متزلزل سازد , بلکه مایل است با کشور مسلمان روابط اقتصادی داشته باشد تا در سایه آن , هر دو کشور , از منافع و عواید مادی یکدیگر بهره مند شوند . در این صورت , چنین روابطی نامطلوب نخواهد بود , بلکه ممکن است از جهاتی ارزشمند هم باشد .
از نظر قرآن , همه جوامع انسانی , از بدو پیدایش تا پایان , حکم یک خانواده را دارند, زیرا همه از یک پدر و مادر به وجود آمده اند . بنابراین , ارتباط آنها یک امر طبیعی است و ارزش منفی ندارد , مگر این که این رابطه , زیانی را به همراه داشته باشد , همان حد می تواند ارزشمند باشد .
فرض چهارم این است که برقرار کردن ارتباط با جامعه دیگر از یک سو بامنافع معنوی و از سوی دیگر با زیان های مادی همراه باشد . در این جا اصل تقدم معنویات بر مادیات که درباره آن بیشتر توضیح داده خواهد شد , چنین ارتباطی را مثبت می شمرد , مگر در بعضی مواد استثنایی که زیانهای مادی فعلی در دراز مدت برای جامعه اسلامی خسارت های معنوی به بار آورد که در این صورت , ایجاد ارتباط رجحانی نخواهد داشت
و این یک استثنا است , اما اصل و قاعده کلی این است که زیان های مادی را برای تامین
اخلاق اجتماعی 42
مصالح معنوی تحمل کنیم .
مثلاً اگر گروهی از مسلمانان در دارالکفر زندگی می کنند و کفار آنان را به استضعاف کشانده اند , برما لازم است که برای رهایی آنها تلاش کنیم تا از زیر بار کفر و ستم آزاد شوند و طبیعی است که رسیدن به این هدف معنوی , بدون خسارت های مالی و جانی برای مسلمانان تحقق پذیر نیست . خداوند در قرآن مجید می فرمایند:
و مالکم لا تقاتلونفی سبل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدان الّذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظّالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیاً واجعل لنا من لدنک نصیراً
شما را چه می شود که در راه خدا و مردان و زنان و کودکان مستضعف , کسانی که (از ستم به جان آمده و در دعا و خواسته های خود , از روی اضطرار ) می گویند : بار پروردگارا ! ما را از این شهر , که اهل آن ستمگرند , بیرون ببر و از سوی خود , سرپرست و یار و یاوری برای ما قرار بده .
آری , مومنان در مکه در چگالی کفر گرفتار شده بودند و اکنون که مسلمانان در مدینه , جامعه ای تشکیل داده و سیادت داشتند , باید برای رهایی آنها تلاش می کردند و بدیهی بود که می بایست هزینه سنگین و زیان های جانی و مالی آن را نیز تحمل می کردند تا بتوانند آنان را نجات دهند و این تنها کاری صحیح و ارزشمند بلفکه واجب بود .
فرض پنجم این است که برقرار کردن ارتباط با جامعه دیگر , از نظر مادی مفید اما از نظر معنوی زیانبار باشد . در این فرض , جامعه بر سریک دو راهی قرار می گیرد و تامین مصالح مادی , در تعارض با تامین منافع معنوی خواهد بود . در این صورت , کدام راه را باید انتخاب کرد ؟ آیا مصالح معنوی ارزشمندتر و برترند تا جامعه منافع مادی را فدای آنها کند و یا برعکس , باید به دنبال منا
فع مادی خود باشد ؟ پاسخ این است که اصل , تقدم مصالح معنوی مادی است و ما در آینده برتری و تقدم مصالح معنوی بر منافع مادیرا از آیات قرآن کریم استنباط خواهیم کرد . پس لازم است چنین رابطه ای را که از نظر معنوی زیان بار است , قطع کنیم هرچند که دارای منافع مادی باشد , زیرا در چنین رابطه ای منافعی را به دست می آوریم اما منافع ارزشمندتری از دست می دهیم . پس در مقایسه
اخلاق اجتماعی 43
زیان آن بیش از سودش خواهد بود .
بنابراین , قطع این رابطه ضروری است , مگر در بعضی از موارد استثنائی که قطع رابطه نیز علاوه بر خسارت های مادی , خسارت های معنوی هم به دنبال داشته باشد , به این معنا که با قطع این رابطه , مصالح مادی جامعه تهدید شود و از بین رفتن مصالح مادی , در دراز مدت , مصالح معنوی اسلام و جامعه اسلامی را تهدید کند .
در چنین شرایط و موارد استثنائی , می توان روابطی را تجویز کرد , اما قاعده کلی این است که در صورت تعارض منافع مادی با مصالح معنوی , منافع مادی فدای مصالح معنوی شود و هر رابطه ای که با مفاسد معنوی همراه باشد , ارزش منفی دارد و باید قطع شود .
اخلاق اجتماعی 44
عواطف اجتماعی در قرآن
همان طور که قبلاً گفتیم , جامعه جهانی , که اسلام به عنوان ایدآل مطرح می کند , هنوز تحقق نیافته و در حال حاضر نیز تحقق یافتنی نیست , اما اگرمردمی طالب حق باشند می توانند بر محور دین و بر اساس تعاون بر بر و تقوا , جامعه ای نازل تر را تحقق بخشند.
هنگاهی که چنین جامعه الهی ای بر اساس حق , در اعتقاد و عمل , تاسیس شد و اعضای آن در قالب دستورات و قوانین دینی با هم ارتباط برقرار کردند , میان اعضای جامعه , عاطفه خواصی به
وجود خواهد آمد . البته , همان گونه که فبلاً گفتیم رابطه عاطفی , گاهی در اثر عامل طبیعی به وجود می آید و گاهی عامل عقلانی , که در پیدایش این عواطف اجتماعی , عوامل عقلانی موثرند .
اعضای این جامعه , درک می کنند که تلاش همه اعضا برای یک هدف است و همه برای یکدیگر مفید هستند . این درک , عواطف و محبت را در میان ایشان بر می انگیزد و به همبستگی اجتماو خداوند به عنوان یکی از بزرگترین نعمت های خود از آن یاد کرده و اعطای این نعمت را بر مومنان منت نهاده و همواره به آنان یادآوری و توصیه می کندکه قدر این نعمت را بدانند و برای دوام آن بکوشند . خداوند در این باره می فرماید :
واذکروا نعمت الله علیکم اذکنتم اعداءً فالّف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً (1)
نعمت خدا را بر خودتان به یاد آورید که دشمنان هم بودید , پس خداوند میان دل هاتان انس و الفت برقرار کرد و در سایه نعمت او برادران هم شدید .
پیش از اسلام قبایل عرب با هم دشمن بودند و علت دشمنی آنان مسائل مادی زندگی بود . تزاحم در امور مادی , در میان آن ها عاطفه ای منفی ایجاد کرده بود . اسلام آمد و
1 آل عمران . آیه 103
اخلاق اجتماعی 45
همه را گرد محور حق جمع کرد و آن عاطفه منفی خنثی شد . اسلام با دادن بینش درست و مبارزه با بینش های غلط , ریشه آن عواطف منفی را خشکاند و مردم به سوی ارزش ها و اهداف معنوی جلب شدند , دشمنی ها که ریشه مادی داشت , به برکت اسلام , به فراموشی سپرده شد و به جای آن , در میانشان رابطه عاطفی مثبت بر اساس دین حق به وجود آمد . خدای متعال دل هاشان را با یکدیگر مهربان ساخت و در سایه اسلام , همه با هم برادر شدند . این نعمت را باید گرامی داشت و با توجه بیش تر , روابط عاطفی متقابل و برادری دینی را تقویت کرد تا مصالحی که از زندگی اجتماعی انتظار می رود به صورت بهتری تامین شود.
در آیه ای دیگر آمده است :
والّف بین قلوبهم لو انفقت ما فی الرض جمیعاً ما الّفتبین قلوبهم ولکن الله الّف بینهم انّه عزیزحکیمّ (1)
خداوند میان دلهاشان انس برقرار کرد . تو اگر همه آن چه را از مادیات که در زمین هست , هزینه و انفاق می کردی , نمی توانستی دل هاشان را با هم مانوس کنی ولیکن خداوند آنان را باهم مانوس و مهربان کرد که او عزیز و حکیم است .
این آیه , خطاب به پیغمبر اکرم می فرماید که اگر تو همه دارایی های روی زمین را در اختیار می داشتی و همه را صرف می کردی , نمی توانستی اقوام مختلف عرب را باهم مهربان کنی اما خدای متعال با نعمت اسلام , دل های ایشان را به هم نزدیک و آنان را باهم مهربان کرد , یعنی صرف نظر از این عامل الهی که یک عامل معنوی و حاکم بر دل های مردم است , اگر تو می خواستی همه دارایی های روی زمین را بکار گیری تا آنان باهم انس بگیرند , در این کار موفق نمی شدی . پس وحدت و همبستگی مردم مسلمان با هم , نعمت بزرگی است که در سایه اسلام و ایمان به خدا به وجود آمده و ارزش آن از همه نعمت های مادی بیشتر است , زیرا همه اموال روی زمین اگر یک جا صرف می شد
1 انفعال . آیه 63
اخلاق اجتماعی 46
که تنها بین طوایف عرب دوستی برقرار شود سودی نداشت , اما اکنون همه مسلمانان اعم از عرب و غیر عرب در سایه اسلام و بدون صرف مال باهم انس پیدا کرده اند که این انس و محبت متقابل , برای تامین مصالح مادی و معنوی این جامعه ,بسیار موثر و ارزش آن از همه نعمت های مادی بالاتر است .
آیه های دیگری نیز هست که مومنان را به خاطر عواطف خاصی که آنان را به کمک یکدیگر واداشته است , ستایش می کنند از جمله :
والّذین تبووا الدار و الایمان من قبلهم یحبون من هاجر الیهم و لا یجدون فی صدورهم حاجه ً مما اوتوا و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه و من یوق شح فاولئک هم المفلحون × و الّذین جاوا من بعدهم یقولون ربنا اغفرلنا ولاخواننا الّذین سبقونا بالایمان ولا تجعل فی قلوبنا و غلاّ ً للّذین امنوا ربنا انّک روفّ رحیمّ (1)
و کسانی که خانه و شهر و دیار خود را و زمینه دینی مردم را قبل از آمدن مهاجران به مدینه فراهم کردند و کسانی را که به سویشان از مکه هجرت کردند دوست می داشتند ( به آنها از مواهب زندگی خود می بخشیدند )و نسبت به آن چه که به آنها اعطا کرده بودند در دل احساس نیاز نمی کردند و آنان را بر خود بر می گزیدند ( و اموال خود را به آنان می دادند) گرچه خود نیاز به آن می داشتند و آنان که خود را از خطر بخل حفظ کنند , در حقیقت رستگار شدند . وکسانی که پس از مهاجران وانصارآمدند , می گویند : بار پروردگارا ! ما و برادران مارا , که در ایمان برما پیشی گرفته اند , ببخش و در دل ما کینه نسبت به مومنان قرار مده که تو رئوف و مهربانی .
مومنان مدینه , که با تعبیر انصار از آنها یاد می شود به مهاجران که از مکه آواره و بی سروسامان شده بودند محبت می کنند و ار صرف اموال خود و سروسامان دادن به آنان هیچ دریغ نمی ورزند , ایثارگرانه , آنان را بر خود ترجیح می دهند و خود به رستگاری و فلاح می رسند , چراکه هر کسی خود را از عامل خطرناک و زیان بار بخل برهاند ,
حشر . آیه 9و10
اخلاق اجتماعی 47
رستگار شده است .
باید توجه داشت که همه این آمادگی ها و از خود گذشتگی ها , که انصار نسبت به مهاجران روا داشتند , نتیجه محبت ها و عواطفی بود که درسایه اسلام در بین انصار و مهاجران به وجود آمده بود و در حقیقت اسلام بزرگ ترین سرچشمه جوشان عواطف در سینه مسلمان ها بود .
نسل های بعدی از مسلمانان نیز آنگاه که به ایثار و فداکاری مسلمانان و مومنان صدر اسلام , در راه اسلام و نسبت به یکدیگر می اندیشیدند به ایشان دعا می کنند و این یادآوری آنان را وا می دارد که بگویند : پروردگارا ! در دل ما کینه هیچ مومنی را قرار مده. و بدین ترتیب , بیش از پیش محبت ها و عواطف مومنان در مورد یکدیگر برانگیخته می شود . در انتهای این آیه جمله ( ربنا انّک رئوفّ رحیمّ ) به این نکته اشاره دارد که مهر و محبت مومنان به یکدیگر , در واقع پرتوی است از رفعت و رحمت ذات پاک خداوند به خلق خود .
اگر در جامعه ای روابط معنوی مطرح نباشد و اعضای آن براساس مصالح مادی خود , روابط
اجتماعی داشته و محور عواطف و دوستی هایشان , مادیات باشد , چنین عواطفی خطرناک است و ایشان را به سوی شقاوت سوق می دهد . کفار به خاطر منافع مادی مشترکی که داشتند , همدیگر را دوست می داشتند و یاری می کردند و این همبستگی آنان خطر بزرگی برای اسلام و زیان جبران ناپذیری برای خودشان بود که همگی آنان را از معنویت و سعادت حقیقی دور می کرد . در قرآن کریم به نمونه هایی از این عواطف اشاره شده است . از آن جمله : در داستان ابراهیم آمده است :
و قال انّما اتّخذتم من دون الله اوثاناً موده بینکم فی الحیوه الدنیا (1)
ابراهیم ( به بت پرستان عصر خود ) گفت : این که بت هایی جز خدا برگرفته اید , برای آن است که اساس مودت و دوستی شما باشد در زندگی دنیا
1 عنکبوت . آیه 25
اخلاق اجتماعی 48
ابراهیم به بت پرستان می گفت : این که بت پرستی در جامعه شما رواج پیدا کرده نه به خاطر این است که آن را آئین حقیقی تلقی کرده و با پژوهش و تحقیق بت پرستی را برگزیده و به آن واقعاً اعتقاد دارید بلکه شما منافع مادی مشترک دارید و بت پرستی را محور قرار داده اید تا منافع مادی زندگی شما تامین شود . چنین وحدتی هر چند مصالح زندگی مادی را تامین می کند , اما از نظر معنوی و اخلاقی ارزشی ندارد . ارزش همبستگی های اجتماعی , وابسته به این است که به دنبال هدف صحیح به وجود بیایند و برای تامین مصالح معنوی مشترک مفید باشند . در غغیر این صورت , هرچند از جهت مادی مفید باشند , اما به لحاظ معنوی زیان بار است و پشیمانی می آورد . از این رو , خداوند می فرماید : بسیاری از کسانی که در این جهان دوست یکدیگرند و با هم روابط صمیمی دارند , در روز قیامت دشمن هم خواهند بود و از آن جا که در قیامت , دیگر منافع مادی کارساز نیست و می فهمند همان دوستان سبب عذاب ایشان شده اند , آرزو می کنند که ای کاش با آنان دوست نمی شدند . تنها دوستی پایداری که در قیامت هم مفید است , دوستی بر محور ایمان و تقوا است .
اخلاق اجتماعی 49
کنترل عواطف اجتماعی در قرآن
خداوند عواطف اجتماعی را بر محور ایمان و تقوا و بر اساس دین الهی , کنترل و محدود کرده و اجازه تجاوز از این حدود را نمی دهد و مخالفت قرآن با عواطف و دوستی هایی که از چارچوب ملاک نامبرده تجاوز کرده باشد , شدید است و با تعابیر تند, درآیه های بسیاری , مسلمانان را ازآن منع می کند . در این جا نمونه ای از این آیه ها را می آوریم :
لایتّخذ المومنون الکافرین اولیا من دون المومنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شی الّا ان تتّقوا منهم تقاه ً و یحذّرکم الله نفسه و الی الله المصیر .(1)
مومنان نباید کافران را دوست خود بگیرند و هر کس چنین کند , از سوی خدا چیزی به حساب نمی آید ( ورابطه اش با خدا قطع می شود ) مگر آن که بخواهد برای حفظ خود از شر آنها تقیه کند . خداوند شما را از عقاب خود می ترساند و بازگشت همکه به سوی خدا خواهد بود .
شاید بتوان گفت که این آیه از صریح ترین و گویاترین آیه ها در این زمینه است که با لحنی
تند, مومنان را از برقراری روابط دوستانه با کفار بر حذر می دارد . در این آیه , واژه “اولیا ” جمع ولی , بکار رفته است . این کلمه با لمه های ” ولایت ” و ” تولّی” هم ریشه است که به معنای ارتباط و دوستی و نزدیک شدن و همبستگی بکار می رود و هرگاه دو نفر چنان با هم نزدیک باشند که با هم همبستگی داشته باشند , درباره آنان تعبیر ” ولایت بکار می رود .
1 آل عمران . آیه 28
اخلاق اجتماعی 50
انگیزه قتل از نظر قرآن
از نظر روان شناسی , در مورد بزهکاران این پرسش مطرح می شود که انگیزه انسان در کشتن انسان دیگر چیست و چرا بعضی از انسان ها دست به این گناه بزرگ می زنند ؟ عملی که در قرآن کریم , شاید پس از شرک , بزرگ ترین گناهان شمرده شده است , آن جا که می فرماید :
ومن یقتل مومناً متعمداّ فجزائه جهنّم خالداً فیها و غضب الله علیه و اعنه و اعد له عذاباً عظیماً (1)
هرکس که از روی عمد انسان مومنی را بکشد , به کیفر آن در جهنم جاودان می ماند , خداوند بر او خشم گیرد و او را از رحمت خود دور کند و عذاب بزرگی برایش فراهم آورد .
برخورد این آیه با کسی که مونی را بکشد , بسیار تهدید آمیز و تند است که اگر کسی مومنی را از روی عمد به قتل برساند کیفرش جهنم است و برای همیشه در عذاب آن به سر می برد . چنین کسی مورد غضب و لعن خدا است و خداوند عذاب بزرگی برای وی فراهم کرده است .
بدون شک ارتکاب هر گناهی برای تامین یکی از خواسته های نفسانی است که البته
این خواسته ها متفاوتند و هر کدام از آنها در بخشی از اخلاق فردی و اجتماعی انسان ریشه دارد . در قرآن کریم به چند انگیزه روانی برای قتل اشاره شده است که عبارت از :
الف . حسد
یکی از عوامل قتل , از نظر قرآن حسد است . قرآن حسد را عامل نخستین قتلی که د
ر روی زمین رخ داده است معرفی کرده و می فرماید :
1 نحل . آیه 58 و 59
اخلاق اجتماعی 51
واتل علیهم نبا آدم بالحق اذ قربنا قرباناً فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر قال لا قتلنّک قال انّما یتقبل الله التّقین (1)
خبر دو فرزند حضرت آدم را به حق بر آنان تلاوت کن , آن هنگام که هر دو قربانی کردند , پس خداوند قربانی یکی از آن دو را قبول کرد و قربانی دیگر را قبول نکرد . آنکه قربانی اش قبول نشده بود , از ناراحتی به دیگری گفت : توراهم خواهم کشت و او در پاسخ وی گفت : خداوند تنها عمل کسانی را می پذیرد که با تقوا باشند .
از این آیه استفاده می شود که در زمان حضرت آدم مراسم قربانی وجود داشته و این دو برادر که به نقل روایات , فرزندان بی واسطه حضرت آدم , با نام های هابیل و قابیل بوده اند , و به دستور پدرشان عبادت قربانی انجام دادند , ولی تنها قربانی هابیل پذیرفته شد و گفتند که علامت قبولی قربانی این بود که آتشی بیاید و قربانی را بسوزاند .
برادر دیگر یعنی قابیل که قربانی اش پذیرفته نشده بود به شدت خشمگین شد و آتش حسادت به برادرسش هابیل در دل وی زبانه کشید . از این رو , به برادرش حمله ور شد تا او را بکشد . هابیل به او گفت : علت آن که قربانی تو پذیرفته نشده این است که تو اهل تقوا نبودی و اگر تو در پی کشتن من هستی من هیچ گاه در پی کشتن تو نخواهم بود , زیرا این کار گناه بزرگی است و من مرتکب چنین گناهی نمی شود , اما سرانجام قابیل برادرش هابیل را کشت .
از این آیات به روشنی استفاده می شود که منشاء نخستین قتلی که در روی زمین به دست قابیل اتفاق افتاد حسد بوده است و نیز استفاده می شود که اخلاق فردی در حوادث اجتماعی تاثیر می گذارد . پس مسائل اجتماعی را نباید به کلی از مسائل فردی جدا داشت. اخلاق و ارزش های اجتماعی از ریشه های روانی و ابعاد و انگیزه های فردی سرچشمه می گیرند و تقسیم کردن اخلاق به اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی , در واقع بر
1 مائده . آیه 27
اخلاق اجتماعی 52
اساس موضوع ها و معتقدات آنها است . در این که اخلاق ریشه روانی دارد و سرچشمه اش در مبادی نفسانی و انگیزه های روانی افراد است , فرد بین اخلاق فردی و اجتماعی نیست .
ب . خوگرفتن به عقاید و ارزش های خرافی
دومین عامل قتل نفس در انسان عبارت است از خو گرفتن و عادت کردن به آداب و رسوم , ارزش ها و عقاید و روش زندگی خاصی که احیاناً , ممکن است این آداب و رسوم و ارزش ها و روش ها ظالمانه و این عقاید و افکار , بی پایه و نادرست باشند و بدین سبب نیز مورد حمله و مذمت مصلحان جامعه قرار گیرند , اما ممکن است افراد جامعه , آن چنان به این افکار و آداب خو گرفته و زندگی شان با آنها در آمیخته باشد که حمله به آنها را از نظر سیاسی و اقتصادی , زیانبار و توهین به خود تلقی کنند . همین امر انگیزه برخورد و درگیری آنان با مصلحان جامعه و احیاناً , موجب ضرب و قتل و تبعید آنان و پیروان آنان خواهد شد .کسانی علیه عقاید , افکار و رفتار خرافی حاکم بر یک جامعه قیام می کردند و مردم آن جامعه را به حب و عدل دعوت می نمودند , مانند پیامبران و پیروان راستینشان که مردم را از بت پرستی و شرک برهذر می داشتند و به پذیرش دین حق و رفتار صحیح و خدا پسندانه دعوت می کردند .
در مقابل ایشان کسان دیگری با انگیزه های مختلف موضع می گرفتند , انگیزه هایی چون جاه طلبی , تکبر , مال دوستی , خودخواهی و خود محوری .
منطق مخافان انبیا’ این بود که شما چه کار به عقاید و اعمال مردم دارید , هرکسی هرعقیده و مرامی دارد برای خودش محترم است . سخنان مخالفان پیامبرانی چون حضرت شعیب و لوط , که قرآن آنها را نقل کرده است از این قبیل بوده است .
اصلاتک تامرک ان یعبد ابائنا او ان نفعل فی اموالنا ما نشاء (1)
( آنان به پیامبران می گفتند آیا به خاطر نماز تو باید از بت ها و معبودهای پدران
1 هود . آیه 87
اخلاق اجتماعی 53
بزرگان خویش دست برداریم و نتوانیم به هرگونه ای که می خواهیم در اموال خود
تصرف کنیم .
انبیاء در برابراین سخنان مخالفان خود از رسالتشان دست برنمی داشتند و برای دست یابی به آرمان های الهی به تلاش خود ادامه می دادند و متقابلاً , مردمی که تلاش و تبلیغ انبیاء را تهدیدی برای خود و توهین به خویش تلقی می کردند , ناچار به اذیت و آزار آنان می پرداختند , از شهر و دیار خود به جای دیگر تبعیدشان می نمودند و یا به قتل تهدیدشان می کردند . گاهی از مراحل تهدید می گذشتند و دست خود را به خون آنان می آلودند که از آن جمله , قوم بنی اسرائیل بودند که به نقل قرآن , پیامبران و پاکان بسیاری را در طول تاریخ به خاطر مخالفت آنان به خواسته های خود کشته اند .
ج . طمع در اموال دیگران
عامل سوم در قتل های متعارف , طمع در اموال دیگران است . کسی که می خواهد اموال شخص دیگری را تصاحب کند و تا او زنده است نمی تواند به خواسته خود برسد . گاهی این انگیزه در وی چنان قوی است که او را وادار به قتل صاحب مال می کند تا بدین وسیله مانع دست یابی به
این خواسته اش را از پیش پای خود بردارد .
د . تحریک عواطف منفی
عامل چهارم قتل , عامل عاطفی خاصی است , هنگامی که در برخوردها بین افراد اختلافی پیش می آید و عواطف یکی بر ضد دیگری تحریک می شود , گاهی کار به زدو خورد می کشد و گاهی نیز به قتل یکی از دو طرف منتهی می گردد . البته این اختلاف ها متنوع اند و ممکن است در اصل بر سر مسائل مادی , اقتصادی , سیاسی و غیره باشد اما آن چه کار را به جای خطرناک می کشاند , عمل و عکس العملی است که در ضمن منازعه و معارضه پیش می آید , تنور نزاع را داغ تر می کند و عواطف هریک را علیه دیگری بیش از پیش تحریک می کند تا این که به این نقطه خطرناک می رسد .
ه . ترس از گرسنگی
ترس از گرسنگی , سبب می شود که در جامعه عرب جاهلی , بعضی از مردم بینوا
اخلاق اجتماعی 54
بچه های خود را بکشند و بدین وسیله , از نان خورهای خود بکاهند . قتلی که با چنین انگیزه ای انجام می شد اختصاص به دختران نداشت و شر آن دامن گیر همه فرزندان دختر و پسر می شد .
قرآن کریم در باره این جنایت و از بین بردن انگیزه آن می فرماید :
لا تقتلوا اولادکم من املاقٍ نحن نرزقکم و ایاهم (1)
بچه هاتان را از ترس گرسنگی نکشید , ماهم به شما و هم به فرزندانتان روزی می دهیم .
ظاهر آیه نشان می دهد که ترس از قحطی و گرسنگی , که
در میان عرب های جاهلی قبل از اسلام کم نبود , کسانی را وامی داشت که عائله شان را کم کنند و از تعدا نان خورهای خود بکاهند . سه آیه از آیه های گذشته ترس از گرسنگی و سنگینی هزینه زندگی را عامل قتل دانسته و ضمن محکوم کردن آن , نگرانی از آن را بی جا دانسته اند .
و .غیرت و حمیت بی جا
عامل دیگر , عار و ننگ بی جا و غیرت بی موردی بود که بعضی از اعراب جاهلی نسبت به نوامیس خود احساس می کردند و آنان را به کشتن دختران معصوم خویش وا می داشت . این عامل نیز در آیات متعددی از قرآن و شاید باشدت بیشتر و تعبیرهای تندتر محکوم شده است . منشاء این سنت غلط در میان اعراب جاهلی , یک اندیشه باطل و فکر غلط بوده است . عرب جاهلی داشتن دختر را عار می دانست و گاهی از روی حماقت , برای آن که دامنشان به چنین عاری آلوده نشود دختران معصوم خود را می کشتند .
تعابیر بعضی از آیات قرآن نشان می دهد که این پندار غلط وجود داشته است , آن جا که می فرماید :
اذا بشّر احدهم بالانثی ظلّ وجهه مسوداًو هو کظیم × یتواری من القوم من سوء ما بشّر به
ایمسکه علی هونٍ ام یدسه فی التّراب الساء ما یحکمون (2)
1 انعام . آیه 151
2 نحل . آیه 58 .و 59
اخلاق اجتماعی 55
این آیات می گویند : همین که به یکی از آنان خبر می دادند که دختر دار شده است صورتش از ناراحتی سیاه می شد و خشم خود را پنهان می کرد , خودش را می خورد و جرات نمی کرد در بین مردم ظاهر شو د, بلکه از خبر ناگواری که به او داده بودند , از مردم می گریخت و این اندیشه فرو می رفت که چگونه خود را از این بلائی که دامن گیرش شده است برهاند . آیا با تحمل خفت و شرمندگی نگاهش دارد و یا در خاک دفنش کند و خود را از این وضع اسف بار برهاند ؟ به ای
ن سرشکستگی در جامعه تن دهد و یا خود را از ننگ و عار داشتن دختر رها سازد ؟
بنابراین , اثبات وجود سنت دخر کشی و این که علت آن ننگ و عار بی جا و احمقانه عرب جاهلی بوده , برای ما مسلمان ها با وجود چنین آیات روشنی نیاز مند سند و مدرک تاریخی نیست و آیات با صراحت کافی از این سنت خبر می دهند .
اخلاق اجتماعی 56
حفظ آبرو و صیانت از شخصیت
بخش دوم از مسائلی که در این جا مطرح می کنیم , حفظ شخصیت افراد است که پس از حق حیات , در ردیف مهم ترین حقوق انسانی است . افراد در جامعه , غیر از آن باید تامین جانی داشته باشند , باید عرض و آبرو و حیثیت و کرامت و شرافتشان در جامعه محفوظ بماند و مورد تجاوز دیگران قرار نگیرد .
در این زمینه مسائل مختلفی در قرآن کریم مورد توجه قرار گرفته که در کتاب های اخلاقی مطرح شده اند , اما ما در این جا همه را تحت عنوان ” حفظ آبرو و صیانت از شخصیت ” می آوریم .
اخلاق اجتماعی 57
بدگمانی , تجسس و غیبت
دریکی از آیات قرآن کریم آمده است :
یا ایها الّذین امنوا اجتنبوا کثیراً من الظّن إن بعض الظّن اثم و لا تجسسوا و لا یغتب بعضکم بعضاًایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتاً فکر هتموه و اتّقوا الله ان الله تواب رحیم (1)
ای اهل ایمان ! از بسیاری از گمان ها خودداری کنید که بعضی از آنها پنداررهایی غلط و گناه است و درباره یکدیگر تجسس و پرس و جو مکنید و غیبت یکدیگر را نکنید . آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد ؟ ( هرگز , چون شما) از این کار نفرت دارید . پس تقوای خدا پیشه کنید که او بسیار توبه پذیر و رحیم است .
در این آیه با ترتیب جالبی از سه کار زشت نهی شده که هریک از آن سه , تقریباً
می توان گفت که گناهی بزرگ تر از گناه قبلی است .
درمرحله نخست , مسلمانان را نهی می کند از این که مومنانی که تشکیل دهنده اعضای اصلی جامعه اسلامی هستند , سوءظن و گمان بد داشته باشند , زیرا این بدبینی به افراد منشاء تجاوز به شخصیت ایشان می شود و در واقع , مسئله حفظ شخصیت اعضای جامعه را از این نقطه شروع می کند که حتی در دلتان هم به مومنان گمان بد نبرید .
در مرحله دوم , پس از مرحله بدگمانی , نوبت به مرحله تحقیقدرباره لغزش های
دیگران می رسد که از آن نیز در این آیه نهی شده است . بنابراین , علاوه بر پرهیز از گمان بد , پی گیر لغزش های دیگران هم نباید بود . کسانی در زندگی شخصی خود و در پنهان ممکن است کارهای نادرستی بکنند , اما وقتی خود آنان پنهان کاری می کنند , شما تجسس نکنید که از عیوبشان آگاه شوید .
مرحله سوم , غیبت ات که اگر از عیب کسی آگاه شدید آن را برای دیگران بازگو نکنید و دیگران را به وی بدگمان و از عیوب و اسرارش باخبر نسازید و آبرویش را در جامعه نریزید .
حکمت کلی این دستورات در این است که هر اندازه که روابط اعضای جامعه با هم
اخلاق اجتماعی 58
دوستانه تر و صمیمی تر باشد و انس بیشتری با هم داشته باشند , به هم نزدیک تر خواهند بود و اهداف زندگی اجتماعی آنان بهتر تحقق پیدا می کند . پس باید از آن چه که سبب بدگمانی و بدبینی آنان به هم می شود و دوستی و صمیمیت و انس و الفت آنان را تضعیف می کند جلو گیری کرد .
وقتی با واقع بینی به جامعه بنگریم , به این نتیجه می رسید که اعضای جامعه اسلامی نیز معصوم نیستند و خواه و ناخواه لغزش ها , اشتباهات و نقص هایی در کار و زندگی شان وجود دارد . حال , با این وضع اگر بنا باشد که هرکس خودسرانه خطاهای دیگران را پی گیری و کشف کند و به رخش بکشید یا به دیگران بگوید , هیچ اعتمادی بین افراد جامعه باقی نمی ماند .
خدای تعالی راضی نیست که آبروی مومنان ریخته شود و ستّار بودن , اقتضا می کند که خطاها و کم بودهای افراد از نظر دیگران پوشیده باشد . مصالح جامعه اسلامی نیز اقتضا می کند که این لغزش ها و کمبودها و مسائل مربوط به زندگی شخصی افراد برای دیگران آشکار نشود . تجربه نیز این را به ما أموخته است که تا هنگامی که به کسی خوشبین هستیم , گرایش قلبی ما , که یک گرایش برخاسته از روابط ایمانی در راه خدا و در طریق کمال انسانی است , به سوی او بیشتر خواهد بود و بر عکس , اگر از لغزش های وی أگاه شویم و بدانیم که مرتکب گناهانی شده است , طبعاً علاقه ما به او کم می شود . او نیز متقابلاً درمورد ما همین حالت را پیدا خواهد کرد .
اگر این وضع در جامعه شیوع پیدا کند , دیگر افراد جامعه به هم محبتی نخواهند
داشت و این بی محبتی و کم لطفی عمومی , سبب از هم گسیختگی جامعه اسلامی می ش
ود . در روایتی از امیرالمومنین (ع) نقل شده که فرموده : (( لو تکاشفتم ماتدافنتم )) اگر از اسرار هم آگاه می شدید , جنازه یکدیگر را دفن نمی کردید .
خداوند متعال نخواسته که مردم به هم بدبین و از هم متنفر باشند و بغض و کینه یکدیگر را در دل داشته باشند . برای آن که این حالت پیش نیاید و دل های مومنان از هم
دور نشوند و عملاً بر زندگی اجتماعی شان اثر منفی نگذارد , باید سعی کرد ک
ه اسرار
اخلاق اجتماعی 59
مردم پوشیده بماند و کسی در پی آگاهی از آنها نباشد . اگر هم اتفاقاً از آنها مطلع ش
د برای دیگران بازگو نکند .
البته , مانند همه جا , در ایم موارد نیز استثناهایی وجود دارد که هم علمای اخلاق و هم فقها , آنها را در کتاب های خویش مطرح کرده اند , مثلاً یکی از این موارد استثنا , مشورت درباره دیگری است که اگر صلاح اندیشی مشورت کننده , متوقف بر بازگو کردن عیب آن شخص باشد , ذکر این عیب و افشای این اسرار برای مشورت کننده اشکال اخلاقی و شرعی ندارد .
مورد دیگر , در جایی است که مصالح جامعه , تجسس درباره اسرار یا ذکر عیب های کسی را ایجاب کند . آن جا که می خواهند مقامی را به کسی واگذار کنند و جان و مال مسلمانان را در اختیار او بگذارند, نباید به حسن ظن ظاهری اکتفا کرد , بلکه لازم است در گزینش افراد دقت کافی بشود . موارد دیگری نیز هست که در آنها تجسس و تحقیق یا افشای اسرار و غیبت , به حکم ثانوی جایز است , اما اصل این است که در زندگی تجسس و پشت سر هم غیبت نکنند که از دید قرآن , این کهر بسیار زشت بوده و مانند آن است که کسی گوشت تن برادر مرده خود را بخورد .
اخلاق اجتماعی 60
تهمت و افترا
مرحله چهارم , تهمت است که از غیبت هم بدتر خواهد بود , زیرا غیبت اظهار عیب وا قعی یک شخص برای دیگران است , اما در تهمت , عیبی را که در واقع , شخص متهم ندارد , به او نسبت می دهند . از این رو از این کار بسیار زشت و زیان بار در قرآن کریم در موارد بسیاری نهی و نکوهش شده است . روشن است که اگر چنین کاری در جامعه رایج شود , امنیت و آبروی افراد تهدید می شود .
در اجتماعی که افراد آن به خود حق بدهند به دیگران تهمت بزنند و نسبت های دروغ و ناروا به آنان بدهند , اعضای آن احساس امنیت و آرامش نمی کنند , پیوسته در اضطراب به سر می برند , نسبت به هم احساس بدبینی می کنند و با این وضع , جامعه رو به ویرانی می ن
هد . چنین افرادی نمی توانند با هم انس بگیرند و مهربان باشند و نمی توانند هم کاری , هم یاری و هم زیستی داسته باشند و در راه تحقق اهداف اسلام با هم تلاش کنند .
خداوند در این باره می فرماید :
ومن یکسب خطیئته ً او اثماً یرم به بریئاً فقد احتمل بهتاناً و اثماً مبیناً
هر آن کس که خود کار نادرستی انجام داده , آن ها را به شخص دیگری نسبت
دهد ( و مسئولیتش را به عهده دیگران بیندازد تا خود را تبرئه کند ) چنین کسی بهتان زده و مرتکب گناهی آشکار شده است .
و در آیه دیگری می فرماید :
والّذین یوذون المومنین و المومنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتاناً واثماً مبیناً
کسانی که مردان و زنان مومن کارهای زشت و زننده ای رانسبت بدهند که انجام نداده اند و از این به ایشان اذیت و آزار برسانند , حقاً که تهمت زده اند و مرتکب گناه آشکاری شده اند .
در آیه دیگری خداوند , مورد خاصی را که در زمان رسول الله (ص) اتفاق افتاده , یعنی
اخلاق اجتماعی 61
داستان افک معروف و تهمتی که به دو مسلمان زدند , یادآوری می کند و در ضمن آن , دستورات آموزنده ای می دهد :
لولا اذ سمعتموه ظن المومنون و المومنات بانفسهم خیراً و قالوا هذا افکّ مبینّ (1)
چرامردان و زنان مومن هنگامی که این تهمت را شنیدند , گمان خیر به خودشان نبردند و چرا نگفتند این یک تهمت آشکار است .
در این آیه , جمله ” چراگمان خیر به خودشان نبردند ” تعبیر بسیار لطیفی است و اشاره دارد به این که مومنان باید به اعضای جامعه خود را که افراد مومنند , یکی بدانند و همگان را از خود حساب کنند و هر چه را که درباره خود نمی پسندند , درباره آنان هم نپسندند , زیرا گمان بد بردن درباره دیگر مومنان را گمان بد در مورد خودشان برشمرده است . پس مومن همان طور ک
ه وضع خودش برای خودش روشن است , به خود گمان بد نمی برد و از حیثیت و آبروی خود به سختی دفاع می کند , باید به مومنان دیگر نیز گمان بد نبرد و از حیثیت ایشان به سختی دفاع کند . بنابراین , نخستین وظیفه مومن در برابرچنین جریانی آن است که آن را تکذیب کند و با قاطعیت بگوید که این یک تهمت و افترای آشکار است .
دومین وظیفه او این است که به گسترش آن دامن نزند و شایعه پراکنی نکند و بداند که این کار گناهی سنگین است . خداوند در دنباله این داستان می فرماید :
اذ تلقّونه بالسنتکم و تقولون بافواهکم مالیس لکم به علمّ و تحسبونه هیناً و هو عندالله عظیمّ (2)
( اگر فضل خدا نبود شما را عذاب سختی در می گرفت ) آن هنگام که این تهمت نابه جا را گه به آن علم نداشتید , از زبان یکدیگر می شنیدید و دریافت می کردید و با دهان خود آن را به دیگران منتقل می کردید و این کار ( یعنی ریختن آبروی دیگران ) را بی
1 نور . آیه 12
2 نور . آیه 15
اخلاق اجتماعی 62
اهمیت و ساده به حساب می آوردید , در صورتی که این کار نزد خداوند گناهی بزرگ است .
عرض و آبروی مومن مانند خون و جان او محترم است و حریم مومن حریم خدا است, چیزی نیست که هر کس به سادگی وارد آن شود , حرمت مومن را هتک کند , حریمش را در هم بشکند و هرچه می خواهد بگوید . خداوند به این مسئله بسیار اهمیت داده و به دنبال آن می فرماید :
لولا اذ سمعتموه قلتم ما یکون لنا ان نتکلّم بهاذا سبحانک هذا بهتانّ عظیمّ ×
یعظکم الله ان تعودوا لمثله ابداً ان کنتم مومنین (1)
چرا وقتی این شایعه را شنیدید نگفتید : ماحق نداریم چنین حرفی بزنیم . ای خدای پاک و بی عیب این تهمت بزرگی است . خداوند شما را نصیحت می کند که اگر مومن هستید , هرگز چنین کارهایی را تکرار نکنید , در ریختن آبروی دیگران و نشر شایعات مشارکت نداشته باشید .
آیات به روشنی دلالت دارند بر این که هرجا آبروی مومنی در خطراست , دیگران موظف به دفاع از او هستند و باید به طور صریح و قاطع آن نسبت را تکذیب کنند و بگویند که چنین چیزی نیست و ما حق نداریم این حرف ها را بزنیم .
در پی این آیه , آیه دیگری درباره حفظ آبرو و صیانت از شخصیت مومنان , آمده که بسیار آموزنده و با اهمیت است . این آیه می فرماید :
إنّ الّذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الّذین امنوا لهم عذابّ الیمّ فی الدنیا و الاخره والله یعلم و انتم لا تعلمون (2)
کسانی که دوست دارند کارهای ز
شت وناروا در میان مومنان رایج گردد ( و انجام آن عادی شود ) در دنیا و آخرت گرفتار عذابی دردناک خواهند بود . خداوند آگاه است , ولی شما ( محاسبات و ارزیابی هایی که از این کارها می کنید ناقص است و ) نمی توانید بفهمید (که این کارهای ناروا و این شایعه پراکنی ها چه اندازه خطرناک است و مصالح جامعه مسلمانان را تهدید می کند ).
اخلاق اجتماعی 63
استهزا و تمسخر
از جمله عوامل تهدید شخصیت اعضای جامعه , استهزا و تمسخر دیگران است , برخی رودررو دیگران را با تمسخر و استهزا تحقیر می کنند تا بدین وسیله , شخصیت آنان را خرد کنند . این روش های شیطانی و رایجی است که در همه جوامع وجود دارد .
این گروه از متجاوزان وقتی می بینند کسی هم سلیقه خودشان نیست یا ممکن است در ارتباط با مال یا مقام یا سایر شئون زندگی مزاحمتی برایشان ایجادکند , برای این که نگذارند او پیشرفت کند و در جامعه , جایی برای خود باز کند , او را به باد استهزا می گیرند و با تمسخر و تحقیر , شخصیتش را خرد می کنند .
این کار در میان همه اقوام رواج داشته حتی انبیا را نیز به همین روش می کوبیدند . هنگامی که پیغمبری در میان یکی از اقوام مبعوث می شد , یکی از عکس العمل های رایج در میان همه اقوام , این بود که او را مسخره کنند تا در جامعه موقعیتی پیدا نکند و مردم گوش به سخنان او ندهند .
بدیهی است استهزای انبیا بدترین نوع مسخره است , زیرا وجود پیامبران در جامعه , بزرگ ترین نعمت خدا و تحقیر شخصیت و مسخره کردن آنان , کفران بزرگ ترین نعمت خدا و بزرگ ترین خیانت به جامعه خواهد بود , اما در درجه پایین تر به طور کلی , مسخره کردن , درباره هر کسی که باشد , ارزش منفی دارد . البته هرچه شخصیت فردی محترم تر , مفید تر و در پیشگاه خدا بالاتر باشد , به همان نسبت , تمسخر او زیان بارتر و دارای ارزش منفی بیش تری خواهد بود .
به هرحال , هر عضوی از اعضای جامعه , موقعیتی دار که باید از این موقعیت , در راه تامین مصالح و منافع اسلامی استفاده شود و تحقیر او سبب می شود تا کاری که از وی به سود جامعه بر می آید , درست انجام نگیرد و استفاده لازم را از او نبرند . روشن است که این کار به زیان جامعه خواهد بود و علاوه بر این , ممکن است در نفوس افراد هم آثار بدی از خود به جا بگذارد و روح انتقام گیری و ضربه زدن متقابل را در طرف برانگیزد ,
اخلاق اجتماعی 64
زیرا همه مردم ,مانند پیغمبر و امام معصوم نیستند که تا این اندازه بتوانند خویشتن داری کنند و این تمسخرها و تحقیرها را نادیده و نشنیده بگیرند . گاهی ممکن است ایشان را به غم و اندوه های سخت و ناراحتی های روانی شدید دچار سازد به طوری که نه تنها از موقعیت اجتماعی , بلکه از زندگی فردی شان هم ساقط شوند .